حماد بن اسحاق جهضمی

معنی کلمه حماد بن اسحاق جهضمی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جَهْضَمی ، حَمّاد بن اسحاق ، نیز مشهور به اَزْدی ، کنیه اش ابواسماعیل ، محدّث ، فقیه و قاضی مالکی قرن سوم است.
او در ۱۹۷ یا ۱۹۹ در بصره به دنیا آمد.
نزد احمدبن مُعذَّل (متوفی ح ۲۴۰) فقه آموخت و بعد از مدتی در بغداد عهده دار امر قضا و افتا شد.
حمّاد در استماع حدیث ، شاگرد کسانی چون مُسْلم بن ابراهیم فَراهیدی (متوفی ۲۲۲)، عبداللّه قَعْنبی (متوفی ۲۲۱)، اسماعیل بن اَبی اُوَیس (متوفی ۲۲۶)، ابومُصعَب زُهری (متوفی ۲۳۵) و اسحاق بن محمد فَرْوی (متوفی ۲۲۶) بود.
به نقل وَکیع ، وی احادیث بسیاری از بر کرد.
برخی چون فرزندش ابراهیم ، یحیی بن اَکْثَم تَمیمی ، محمدبن جعفر خَرائطی (متوفی ۳۲۷) و حسین بن اسماعیل مَحاملی (متوفی ۳۳۰) از او حدیث شنیدند. خطیب بغدادی او را ثقه دانسته است .
فعالیت اجتماعی
حمّاد نزد خلفای عباسی از جایگاه خاصی برخوردار بود و نزد ابواحمدبن متوکل ، معروف به موفق (برادر معتز)، از خاصان به شمار می رفت .
وی در منازعه سال ۲۵۱ کوشید میان موالی (که از موفق پشتیبانی می کردند) و ابن طاهر محمدبن عبداللّه (امیربغداد و کاتب قبلی معتز عباسی ) صلح برقرار کند و نامه هایی هم میان ابن طاهر و موفق رد و بدل کرد.
هنگام کناره گیری معتز (حک: ۲۵۲ـ ۲۵۵) از خلافت ، حمّادبن اسحاق از کسانی بود که به خلع او شهادت داد اما در همین سال محمد بن واثق ، ملقب به المهتدی باللّه (حک: ۲۵۵ـ۲۵۶)، حکومت را در دست گرفت و حمّاد را به سبب مکاتبه ای که در سفر مکه با موفق کرده بود، مجازات کرد.
به فرمان وی ، حمّاد را به نشانه تحقیر سوار استر کردند و در سامرا (مرکز خلافت ) چرخاندند و سپس او را به اهواز تبعید کردند.
درگذشت
حمّاد در ۲۶۷ یا ۲۶۹ یا ۲۷۰ در شوش درگذشت .
آثار
...

جملاتی از کاربرد کلمه حماد بن اسحاق جهضمی

ششم : و نيز روايت كرده از ابن بنى عمير از حماد بن عيسى از ابى شعبه حلبى از ابىعبد اللّه عليه السلام از پدرش محمّد بن على از پدرش على بن الحسين از عمش حسن بنعلى بن ابيطالب عليهما السلام ، پرسيدم از جدّ خود،رسول خدا صلى الله عليه و آله از امامان كه بعد از آن جناب خواهند بود.
توكل نيكو  حماد بن حبيب الكوفى گفت : سالى به حج شدم . از قافله باز افتادم و دربيابان سرگردان شدم . چون شب در آمد به وادى (اى ) رسيدم ، درختى بود در آن وادى .پناه بدان درخت دادم . چون تاريك شد، جوانى را ديدم جامه كهنه سفيدى پوشيده از براىوى چشمه آب پيدا شد، طهارت كرد و در نماز ايستاد. ديدم كه در پيش وى محراب بداشتهشد. گفتم : اين ولى (اى ) است از اولياى خدا. من نيز در عقب وى نماز گزاردم ، چون ازنماز فارغ شد به من نگريست و گفت : اى حماد! اگر توكلت نيكو بودى ، راه گم نمىكردى . پس دست من بگرفت و گفت : يا حماد! برو. من در عقب وى برفتم . مرا چنان مى نمودكه زمين را در زير قدم من در مى نوردند. چون صبح برآمد، گفت : اينك مكه ، برو. گفتم :بدان خداى كه اميد بر وى دارى كه بگو كه تو كيستى ؟ چون سوگند دادى ، منم على بنالحسين .
همچنين خطيب بغدادى از قول حماد بن سلمه آورده است كه گفت : ابو حنيفه روايات را مىگرفت ، ولى آنها را بنا به راى خود رد مى كرد و نمى پذيرفت !
حديث : 8 حدثنى محمد بن الحسن رضى الله عنهقال حدثنى محمد بن الحسن الصفار عن يعقوب بن يزيد عن حماد بن عيسى عن ربعى بنعبدالله عن فضيل بن يسار قال قال ابو عبدالله عليه السلام مناكل من مال اخيه ظلما و لم يرده و عليه اكل جذوبه من النار يوم القيامه .
ثواب بودن قرآن در خانه   حديث : 1 ابى رحمه اللهقال حدثنى على بن الحسين السعد ابادى عن احمد بن ابى عبدالله البرقى عن على بنالحسين لضرير عن حماد بن عيسى عن جعفر بن محمد عن ابيه عليهماالسلامقال انى ليعجبنى ان يكون فى البيت مصحف يطرد الله به الشيطان .