حشم گرد
جملاتی از کاربرد کلمه حشم گرد
بارى ، بمجلس او در، كتاب شاهنامه همى خواندند درزوال مملكت ضحاك و عهد فريدون ، وزير ملك را پرسيد هيچ توان دانستن كه فريدون كهگنج و ملك و حشم نداشت چگونه برو مملكت مقرر شد؟ گفت : آنچنانكه شنيدى خلقى بروبتعصب گرد آمدند و تقويت كردند و پادشاهى يافت . گفت : اى ملك چون گرد آمدن خلقىموجب پادشاهيست تو مر خلق را پريشان براى چه مى كنى مگر سر پادشاهى كردن ندارى؟
لیلیی گرد تو نشسته حشم یاغیی لشکرت بگرد حصار
اگر رمح و سپر خواهد و گر خیل و حشم جوید بیابد از شهاب و ماه و از گردون و از اختر
گرد حشم بیکسیات سخت بلندست از خویش برون آ علمی نیست در اینجا
چون درآید گرد تو شاه و حشم تو جدا افتی ز سگ، سگ از تو هم
شهریار آسمان حضرت شه انجم حشم آفتاب مشتری خاطر مه گردون خطر
به حوالی دو چشمش حشم بلا نشسته چو قبیله گرد لیلی همه جابجا نشسته