حرب ده
جملاتی از کاربرد کلمه حرب ده
عرصهٔ حرب تو چو عرصه حشر نعرهٔ کوس تو چو نفحه صور
فرد ديگرى كه مورد احترام و لطف خليفه قرار گرفت ابا سفيان ابن حرب است ، عثمانهمان روزى كه به مروان يكصد هزار داد به ابوسفيان دويست هزار از بيتالمال داد. (79)
(مسرف ) پس از فراغ از حرب ، اموال و زناناهل مدينه را تا سه روز بر لشكر خويش مباح داشت . لشكر شام كه اصلا دين نداشته وبحكم : الناس على دين ملوكهم آئينى جر آئين (يزيد) نميدانستند، دست تعدى براعراض و اموال مسلمانان گشودند و فسق و فساد و زنا را مباح ساختند بحديكهنقل شده كه در مسجد نبوى ، زنا كردند و بعد از واقعه (حره ) هزار زن بى شوهر،فرزند زنا متولد كرد كه اولاد ايشان را اولاد الحره ناميدند.
چو نتوانی تو با ما حرب جویی نداری حیلتی جز چرب گویی
18- محمد بن حرب والى مدينه از شجعت و توانايى على آگاه بود. او شنيده بوكه على در جنگ خيبر يك تنه در قلعه اى را كهچهل تن قادر به جابجايى آن نبودند از جا كنده و به كنارى انداخته است . اما اكنون مىشنود كه اين قهرمان بزرگ از تحمل سنگينىرسول خدا(ص ) بر دوش خود عاجز است و پيامبر مى نشيند و على بالا مى رود!
((نظر النبى الى على ، فاطمه ، والحسن ، والحسينفقال : انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم ))
(جناح ) غلام حرب جلو آمد و شمشيرى حواله كرد، كه حضرت اميرالمؤ منين على عليهالسلام خود را كنار كشيد، و با شمشير چنان بر كمر جناح زد كه از كَمَر دو نيم شد.
و هم در اين حرب (وحشى ) ـ كه عَبْد جُبَيْرِ بِنِ مُطْعِمْ بود ـ به كين حمزة بن عبدالمطّلبكـمـربـست در كمين آن جناب نشست در وقتى كه آن جناب مانند شير آشفته حمله مى برد و باكـفـّار رزم مـى نـمـود حـَربـه خـود را به سوى آن حضرت پرتاب داد چنانكه بر عانه آنجناب آمده و از ديگر سوى سر به در كرد؛ و به قولى بر خاصره آن حضرت رسيد و ازمثانه بيرون آمد، پس آن زخم آن حضرت را از پاى درآورد و بر زمين افتاد و شهيد گرديد.
منصور عمار گفت : اى جوان ! مراسم حرب ندانى ، دليرى مكن تا چشم بد دركارت نرسد گفت : اى شيخ ! آنچه مى بينم اگر تو بينى سعى زيادت كنى . ناگاه درآن كوشش زخمى بر جوان آمد و شربت شهادت نوش كرد. منصور گفت : در آن ميان كشتگاهمى گشتم ، جوان را ديدم كه خون از جراحتش مى رفت و نور از رخسارش مى درخشيد. وى رادفن كردم . چون به شهر باز آمدم ، مادرش را خبر كردم . گفت : در آن شب پسر را درخواب ديدم كه در بهشت بود.
مخالفان مرا پشت در مواقف حرب ز تیغ چون الف من خمیده همچون دال
در شجاعت به روز حرب و مصاف آنکه شاگرد اوست هست استاد
حمزه از این اتحاد استقبال کرد و در نبردی خونین نیروهای حرب را شکست داد.
يعقوب قصد عراق و پارس كرد و بگرفت و شحنه بنشاند و خود عزم بغداد كرد و برفت و با معتمد خليفه عباسى حرب نمايد معتمد از وى بگريخت و يعقوب از پس او شد به موصل و ديگر حرب كردند يعقوب منهدم شد و باز به بغداد آمد و هم در آن نزديكى وفات يافت و سپاه او همه باز خراسان شدند.
آن را که تب لرزهٔ حرب تو بگیرد عیسی نتند بر تن او تار توان را
شیران حرب را و دلیران رزم را جان عرصهٔ نهیب و روان طعمهٔ نهاب
لشكر معاويه چون آن هيبت و صلابت را ديدند، ديگر كسى جرئت نمى كرد تا به ميدانجنگ بيايد، معاويه غلامى داشت به نام حرب كه سوارى نامدار بود، به او گفت :
در آن زمان که نای حرب دردمد زمانه بینوا شود ز نای او
حرب تو با عدودین شاها نه چو شاهان کامران باشد
با یزید انبازی اندر خون شاهی چون حسین چون تو در حرب از برای شمر جوشن میبری
جز زبان چیزی نگوید پیش او هنگام حرب جز دهان چیزی نجنبد پیش او هنگام بار