معنی کلمه حجت اباد در لغت نامه دهخدا
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل در ده هزارگزی شمال گرمی پنج هزارگزی شوسه گرمی و بیله سوار. جلگه و گرمسیر است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 173 ).
حجت آباد. [ح ُج ْ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔشهرستان کرمانشاهان در چهل و هشت هزارگزی باختری صحنه و 3هزارگزی جنوب راه کندوله. دامنه و سردسیر است و 478تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات و قلمستان است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در بیست وچهارهزارگزی شمال باختری کرمانشاهان و چهارهزارگزی شمال قزاقچی. دشت و سردسیر است. آب آن از چشمه خضرالیاس و محصول آن ، غلات ، حبوبات ، چغندرقند، صیفی و برنج است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه بخش زرند شهرستان کرمان در پانزده هزارگزی شمال باختر زرند و 2هزارگزی جنوب راه مالرو زرند - بافق. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 )
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان در هفتادونه هزارگزی باختری رفسنجان و کنار راه مالرو رفسنجان - بافق. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت در پانزده هزارگزی جنوب خاوری سبزواران و 2هزارگزی جنوب راه فرعی سبزواران - عنبرآباد. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان در سی وپنج هزارگزی شمال خاوری کرمان و چهارهزارگزی جنوب راه مالرو شهداد - کرمان. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش شهداد شهرستان کرمان در بیست ودوهزارگزی خاور شهداد سر راه مالرو کشیت - دهو. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
حجت آباد. [ ح ُج ْ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کشکوئیه شهرستان رفسنجان در پنجاه هزارگزی شمال باختری رفسنجان و نه هزارگزی خاوری شوسه رفسنجان به یزد. جلگه و سردسیر است و 200تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن لبنیات و پسته است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).