حاطب بن ابی بلتعه

معنی کلمه حاطب بن ابی بلتعه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حاطب بن ابی بلتعه (قرآن). حاطب بن ابی بلتعه لخمی از بدریان و سفیر پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بود. و از صحابه رسول خدا بود که مسلمان شد و به مدینه مهاجرت کرد.
حاطب بن ابی بلتعه لخمی از بدریان و سفیر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم برای فراخواندن مقوقس، حاکم اسکندریه به اسلام بود. برخی از مفسران، آیات نخست سوره ممتحنه، ۲۳ توبه، ۲۸ آل عمران و ۲۲ مجادله را درباره جاسوسی حاطب، برای مشرکان مکه دانسته اند.
اجمالی از زندگی حاطب
حاطب بن ابی بلتعه از صحابه رسول خداست که مسلمان شد و به مدینه مهاجرت کرد. خانواده او در مکه باقی مانده بودند. قریش از او خواستند که به وی نامه ای بنویسید و بپرسد که آیا محمد می خواهد به مکه حمله کند یا نه: همسرش نامه را نوشت و برای او فرستاد.وی نیز در حالی که اجازة چنین کاری را نداشت و افشای اسرار مسلمانان محسوب می شد نوشت که آری، محمد می خواهد چنین کند. (این واقعه نزدیک به واقعه فتح مکه رخ داد) سپس آنرا به زنی به نام صفیه داد تا به مکه برساند.در این هنگام جبرئیل نازل شد و پیامبر را آگاه فرمود. پیامبر نیز امیرمومنان و چند تن دیگر را فرستاد تا این زن را یافته و نامه اش را بازستانند. آنها صفیه را یافتند و نامه را گرفتند و حاطب را هم نزد رسول خدا آوردند.حاطب گفت: به خدا قسم خیانت نکردم و نفاق نورزیدم. من از قریش نیستم و خانواده ام در آنجا غریبند. خواستم وقتی مردم، قریش از آنها حمایت کنند و به آنها آزار نرسانند، و گرنه من هیچ قصد بدی از این کار نداشتم. پیامبر عذرش را پذیرفت و او را بخشید.آیه اول سوره ممتحنه نیز در شان همین واقعه نازل گردید که خداوند در آن مؤمنان را از دوستی با دشمنان خدا نهی می کند.حاطب سفیر پیامبر به سوی مقوقس پادشاه مصر نیز بوده است. مقوقس از او پرسید که آیا او پیامبر است؟وی پاسخ داد: آریمقوقس پرسید: چرا قومش او را از سرزمینش بیرون راندند؟حاطب گفت: تو ایمان به عیسی داری، در حالی که قومش خواستند که او را بکشند. اما خدا نخواست.مقوقس از این پاسخ خوشش آمد و گفت: حکیمی از نزد حکیمی آمده است.سپس هدایایی را همراه ماریه (همسر آینده پیامبر) برای ایشان فرستاد.حاطب بن ابی بلتعه در خلافت عثمان، در سال ۳۰ هجری در سن ۶۵ سالگی از دنیا رفت.

جملاتی از کاربرد کلمه حاطب بن ابی بلتعه

 41 - تصديق حاطب بن ابى بلتعه (ونهى پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله -ازبدگويى به وى )
از حوادث سال هشتم هجرت ولادت ابراهيم فرنزدرسول خداصلى الله عليه و آله است .در حوادثسال ششم خوانديم كه : حاطب بن ابى بلتعه نامهرسول خدا را به پادشاه مصر برد، مقوقس توسط حاطب براى آن حضرت دو كنيزفرستاد كه خواهر يكديگر بودند به نامهاى ماريه و سيرين و نيز يك غلام خصى (اخته )كه برادر ماريه بود، و يك الاغ مصرى و اسبى سفيد به نامدلدل . حضرت ماريه را براى خودش برداشت سيرين را به لحسان بن وهب بخشيد، دوكنيز به دعوت حاطب اسلام را قبول كردند، غلام در دين خود ماند و در مدينه اسلام آورد،ماريه از آن حضرت حامله شد، و در ذوالحجهسال هشتم ، ابراهيم از او به دنيا آمد. قابله ماريه سلمى كنيز حضرت بود، ابورافعشوهر قابله ، مژده ولادت ابراهيم را به حضرت آورد و يك غلام پاداش گرفت . بعداخواهيم گفت كه ابراهيم در دو سالگى از دنيا رفت و در بقيع مدفون گرديد(671).
حاكم مصر، خراج گزار قيصر روم بود و از پشتيبانى او برخوردار بود. مقر حكومت مصردر شهر ساحلى اسكندريه ، قرار داشت . حاطب بن ابى بلتعه ، نامهرسول خدا صلى الله عليه و آله را به دست مقوقس رسانيد.
موضوع اين بود كه غلامان حاطب بن بلتعه در سرقت شتر ماده اى ، از مردى از قبيلهمُرينه ، شركت داشتند. سارقين را نزد عمر آوردند و همگى اقرار كردند. عمر نيز به((كثير بن صلت )) دستور داد دست آنها را قطع كند، ولى وقتى اين دستور را صادر كرد،پسر ارباب آنها عبدالرحمن بن حاطب را خواست و گفت : به خدا قسم ! اگر نه بخاطر اينبود كه شما از وجود اينان نفع مى بريد و به آنها گرسنگى مى دهيد، دستور مى دادمدستهاى آنها را قطع كنند. به خدا! اگر اين كار را نكردم ، در عوض ، غرامتى از تو مىگيرم كه تو را به درد آورد...(515) .
آنگاه كه نامه مقوقس آماده شد، حضرت فرمود: كيست كه نامه مرا به صاحب مصر ببردپاداش او بر خداست ، حاطب بن ابى بلتعه اين مسؤ ليت راقبول كرد، و نامه بعد از مدتى در اسكندريه مصر به مقوقس رسانيد، حاطب پس از ورودبه كاخ مقوقس از دور نامه را نشان داد، مقوقس او را به حضور خواند و چون نامه حضرترا خواند گفت : اگر پيامبر است چرا به قومش كه مخالف او هستند و حتى از مكه بيرونشكردند نفرين نمى كند، تا گرفتار شوند، اين كلام را دو بار تكرار كرد و ساكت شد.
در آنجا با زنى روبرو خواهيد شد كه حامل نامه اى از سوى حاطب بن ابى بلتعه براى مشركان مكه است . (مضمون نامه چنانكه از روايت ديگر بر مى آيد،گزارش جاسوسى بود. در آن نامه نقشه يورش مسلمين و عزم و آهنگ آنان براى فتح مكهفاش گشته بود و به مشركان اين فرصت را مى داد تا در برابر هجوم مسلمين حالت آمادهباش و دفاعى به خود بگيرند)!
41 - تصديق حاطب بن ابى بلتعه (ونهى پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله -ازبدگويى به وى )
نامه پيامبر توسط حاطب بن ابى بلتعه به مصر فرستاده شد. مقوقس ‍ سفير پيامبراسلام را به حضور پذيرفت . وى نامه پيامبر را مطالعه كرد و از حاطب پرسيد: اگرمحمد براستى پيامبر خداوند است ، چرا او را از مكه بيرون كردند و او بر آنها نفريننكرد تا نابود شوند؟
حاطب بن ابى بلتعه چون مدينه آمد، هدايا را به حضرتتحويل داد، حضرت بعد از خواندن نامه اش فرمود: ضن الخبيث بملكه ولا بقاءبملكه خبيث از ترس رفتن حكومتش ايمان نياورده ، با آنكه بقايى بر حكومتش نيست(573)