[ویکی فقه] جهل به منافقان (قرآن). نَفَق، ایجاد سوراخى در زمین است که راه رهایى داشته باشد -همانند سوراخ موش - بى اطّلاع بودن پیامبر صلی الله علیه وآله و مؤمنان، از وجود برخى منافقان، در مدینه و بیابانهاى اطراف آن:وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِیمٍ. توبه/سوره۹، آیه۱۰۱. ۱. ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۵، ص ۱۷۷، «نفق». مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳۱، ص۱۰۸، برگرفته از مقاله «جهل به منافقان». ...
جملاتی از کاربرد کلمه جهل به منافقان
توضيح اينكه خداى سبحان جهل به دين و هر ممنوعيت از اقامه شعائر دينى را ظلم مى داند،ظلمى كه عفو الهى شامل آن نمى شود، آنگاه از اين قانون كلى مستضعفين را استثناء نموده ،عذر آنان را كه همان استضعاف باشد پذيرفته است 0 آنگاه با بيانى كلى كه همشامل آنان شود و هم شامل غير آنان معرفيشان نموده و آن بيان كلى عبارت است از اينكهكسى نتواند محذورى را كه مبتلاى بدان است دفع كند و اين معنا همانطور كهشامل مستضعفين مورد بحث مى شود
و جهل به درسهاى عبرت انگيزى كه هدف نهائى ذكر تاريخ پيشينيان بوده است .
و در ذيل آيه يكى از دلائل اساسى مسئله عصمت بطوراجمال آمده است و آن اينكه : خداوند علوم و دانشهائى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) آموخته كه در پرتو آن در برابر گناه و خطا بيمه مى شود، زيرا علم و دانش (درمرحله نهائى ) موجب عصمت است مثلا پزشكى كه آب آلودهاى را كه به انواع ميكربهاى :وبا، مالاريا، و دهها بيمارى خطرناك ديگر آلوده است و آن را در آزمايشگاه در زيرميكروسكوپ مطالعه كرده و اثر كشنده آن را به روشنى دريافته است ، ممكن نيست از آنآب بنوشد، يعنى اين علم به او مصونيت در برابر ارتكاب اينعمل ميدهد، در حالى كه جهل به آن ممكن است موجب ارتكاب گردد.
راز همه ى اين تعاليم در آن است كه دين الاهى مبتنى بر حق ، جز با هوشيارى عقل يا اشاره ى نقل دست يافتنى نيست و هر اندازه كه حوزه ى عقل و وحى در اجتماع گسترش يابد، رسيدن به محتواى دين ممكن و نيل به مفاد آن آسان مى شود و بالعكس هر گاه جهل به سبب جمود و عدم تفكر باطل عقيم ، در جامعه اى وسعت يابد، رسيدن به مدعاى دين دشوار و اصل دين مهجور و محو مى شود.
بعضى ديگر گفته اند نمازش باطل است اين احتمال هم هست كه اگر دو سجده را بخاطرغفلت يا جهل به نيت ركعت دوم آورده عيب نداشته باشد و وظيفه اش اين باشد كه نظيرفرض اول برخيزد و ركعت دومش را خودش بخواند و بهرحال مسئله خالى از اشكال نيست و احتياط آن است كه دو سجده را به حساب نياورد و براىركعت اول دو سجده ديگر بياورد و بعد از تمام كردن نماز مجددا نماز ظهر را بخواند وهمين احتياط را عمل كند درصورتى هم كه بعنوان تبعيت از امام دو سجده را آورده باشد نهبعنوان سجده ركعت دوم خودش .
وقتى على (عليه السلام ) به يمن رفت و در آنجا استقرار يافت و به حكومت و داورى ازجانب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرداخت ، دو مرد براى داورى نزد آنحضرت آمدند، آنان با شركت هم كنيزكى را خريده بودند و به طور مساوى هركدام مالكنيمى از او بودند، آنان بر اثر جهل به احكام ، هردو در ((طُهر واحد)) (فاصله بين دو خونحيض ) با او آميزش كردند، به خيال اينكه اين كار جايز است و اين ناآگاهى بهمسايل از آن جهت بود كه آنان تازه مسلمان بودند و اطّلاعاتشان به احكام دين ، اندك بود.
دخترم عجب و خودپسندى از غايت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است اگر اندكى بهعظمت خلقت به اندازه اى كه تاكنون بشر با همه پيشرفت علم به شمهّاى از آن آگاه شدهاست تفكر شود حقارت خود و همه منظومه هاى شمسى و كهكشانها را ادراك مى كند و عظمتخالق آنها را اندكى مى فهمد و از عجب و خودبينى و خودپسندى خود اظهار خجلت و احساسجهالت مى نمايد.(158)
رجوع به فقيه ، در باره حادثه اى مى تواند جنبه هاى مختلفى داشته باشد كه منشاء آنيا جهل به حكم آن حادثه است و يا جهل به وجود آن و ياجهل به حق و باطل در آن و در تمامى اين موارد سه گانه به وسيله فتوا دراوّل و صدور حكم تشخيصى در دوم و حكم قضايى در سوممشكل حل مى شود و صدق مى كند كه درباره حادثه به فقيه رجوع شده است و هيچ گونهنيازى به تعبير ارجاع نفس حادثه در مورد دوم و سوم نيست ، بلكه عبارت جامع و كلّىكه شامل تمام وظايف سه گانه فقيه (فتوا، حكم و قضا) باشد، همان است كه امام عليهالسّلام فرموده است ((فَارْجِعُوا فيها)).
O در فرهنگ قرآن و روايات ، جهل به معناى بى خردى است ، نه نادانى . لذا كلمه ى ((جهل )) در برابر ((عقل )) بكار مى رود، نه در برابر علم . وچون مسخره كردن ديگران ، نشانه ى بى خردى است ، حضرت موسى از آن به خدا پناه مى برد.
مساءله 4 - هر مسلمانى كه حركت يكى از محرمات را كه حرمتش در بينمسلمين اجماعى است نظير مردار و خون و گوشت خوك و ربا وامثال آن را منكر شود، اگر مسلمان زاده باشد كشته مى شود، البته در صورتى كهانكارش از جهل به احكام ناشى نشده و برگشت انكارش به تكذيب نبى صلى الله عليهو آله يا تكذيب شرع بوده باشد، و در غير اينصورت تعزير مى شود، و اگر انكارشبخاطر شبهه اى باشد كه چنان شبهه اى از مثل چنان كسى ممكن باشد تعزير هم نمىشود، بله اگر شبهه اى بر طرف شود و باز همحلال دانستن و مباح شمردن آن حرام اصرار داشته باشد كشته مى شود، چون در اينصورت حلال شمردنش تكذيب نبى صلى الله عليه و آله است ، و اگر حرامى را مرتكبشود كه شارع مقدس براى مرتكب آن حدى معين نكرده باشد در صورتيكه با علم بحرمتآن را حلال بداند تعزير مى شود چه اينكه آن حرام از گناهان كبيره باشد يا صغيره .