[ویکی فقه] جهل به حدود خدا (قرآن). حفظ حدود خداوند، موجب دستیابی به بهشت است. بادیه نشینی و دوری از فرهنگ اجتماعی، زمینه ناآگاهی به حدود و احکام الهی:«الاعراب اشد کفرا ونفاقـا واجدر الا یعلموا حدود ما انزل الله...؛ بادیه نشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است؛ و به ناآگاهی از حدود و احکامی که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند؛ و خداوند دانا و حکیم است!». اعراب از کلماتی است که معنی جمعی دارد، اما مفردی برای آن از نظر لغت عرب نیست و چنانکه ائمه لغت مانند مولف قاموس و صحاح و تاج العروس و دیگران گفته اند این کلمه تنها به عربهای بادیه نشین اطلاق می شود، و به هنگامی که بخواهند معنی مفرد را ادا کنند، همین کلمه را با یاء نسبت، به صورت اعرابی می گویند. بنابراین به خلاف آنچه بسیاری تصور میکنند، اعراب جمع عرب نیست اجدر از ماده جدار به معنی دیوار است، سپس به هر چیز مرتفع و شایسته اطلاق شده است، به همین جهت اجدر معمولا به معنی شایسته تر استعمال می شود.
جملاتی از کاربرد کلمه جهل به حدود خدا
اولا: همانطور كه قبلا نيز اشاره كرديم صاحب اين داستان پيامبرى بوده كه از غيب با اوسخن مى گفته اند، و ساحت انبياء، منزه از جهل به مقام پروردگار است ، آن هممثل صفت قدرت كه از صف ات ذات است .
بنى اسرائيل به جاى آن كه از آنچه با حسّ مشاهده كردند، عبرت بگيرند و به وسيله اين معجزه الهى از تحجّر و جهل به تنّبه و عقل برسند و به عظمت و قدرت خداوند در احياى مردگان پى ببرند، تنه به حلّ و فصل نزاع بسنده كرده ، به توحيد و معاد منتقل نشدند و به قساوت قلب و سنگدلى دچار گشتند: (ثمّ قست قلوبكم ).
از حشمت اهل جهل به کیوان رسیدهاند جز آه اهل فضل به کیوان نمیرسد
چو گشودند بروی تو در طاعت و علم چه کمند افکنی از جهل به دیواری چند
مرتبه اول - گناهانى كه مانع شناخت خدا و رسولان الهى مى گردد، و آن كفر است . پسدر ميان گناهان گناهى بالاتر از كفر نيست چنانكه فضيلتى بالاتر از ايمان نمى باشد- با توجه به مراتب ايمان در قوت و ضعف آن - زيرا حجاب ميان بنده و خداوندجهل و نادانى است . مرتبه بعد از جهل به حقايق ايمان ، يعنى كفر، ايمنى از مكر خدا، وياس از رحمت او است ، زيرا اين هم بابى از جهل به خدا بلكه عينجهل به خداست ، زيرا كسى كه خدا را شناخت تصور نمى رود كه خود را از مكر او ايمنبداند و نيز از رحمت او مايوس بشمارد. پس از اين مرتبه همه بدعتهايى است كه مربوطبه ذات و صفات و افعال خدا مى شود، كه البته برخى از برخى ديگر شديدتر است .
همان سیاه گلیم است تیره روز چو جهل به فرض غوطهخورد خصمت ار به چشمهخور
مساءله 2 - آنچه درباره نماز در مسئله اول گفتيم درباره روزه نيز - بنابراقوى -جارى است يعنى روزه مكلف در سفر با علم و عمدباطل است و با جهل به اصل حكم صحيح است و باجهل به خصوصيات مسئله و جهل به موضوع صحيح نيست .
یاری نکند با تو خسرو عقل تا جهل به ملک تو حکمران است
گهی همیکشدش علم سوی علیین گهیش جهل به پستی که هر چه بادا باد
جـهـل بـه خـداونـد، و جـهـل بـه هـدف آفـريـنـش ، و نـوامـيـس خـلقـت ، وجهل به آثار شوم اين گناه ننگين ، و اگر خودتان خوب بينديشيد به اين حقيقت مى رسيدكـه ايـن عـمـل تا چه حد جاهلانه است . و ذكر اين جمله به صورت استفهاميه براى اين استكه پاسخ را از درون وجدان خود بشنوند تا مؤ ثرتر باشد.
تا خام رگی چو موم نبود نرود از جهل به ریسمان فرو چاه چو من
ای از هوای نفس گریزان ز عافیت بنهاده است جهل به دنباله بالا
شکافتیم و دربدیم و سوختیم ز جهل به زیب پیکر ما گر جهان قبایی دوخت
در موارد معدودی که ادعای جهل به قانون پذیرفته میشود، مدعی باید ادعای خود را در دادگاه صالحه مطابق اصول و به همراه اقامه دلیل به اثبات برساند.
وجـه اتـصـال ايـن آيـه بـه آيـه قـبـلش اين است كه بعد از آنكه خداى تعالى سخن را بامساءله بعث پيامبرى امى آغاز كرد، و بر مسلمانان منت نهاد كه از ميان همه اقوام امى پيامبررا در بـيـن آنـان مـبـعوث كرد، تا كتاب را بر آنان بخواند، و تزكيه شان كند، و كتاب وحكمتشان بياموزد و در نتيجه از ظلمتهاى گمراهى به سوى نور هدايت بيرونشان نموده ، ازحـضـيـض جهل به اوج علم و حكمتشان برساند، و در آخر سوره هم به طور عتاب و توبيخبـه رفـتـار آنـان اشـاره مـى كـنـد، كـه بـه جـاى شـكـرگـزارى درمـقـابـل ايـن مـنـت چـگـونـه بـه سـوى و تـجـارت شـتـافـتـنـد، و پـيـامـبـر را درحال خطبه جمعه تنها گذاشتند، با اينكه نماز جمعه از بزرگترين مناسك دينى است .
چهارم جهل به زمان مرگ و طول عمر که اگر نبود، دامنه ی آرزوها بلند نمی شد. پنجم اختلاف مردمان به ثروت و نیاز برخی به دیگران بدان سبب که اگر همه یکسان بودند، شاید معاششان انتظام نمی یافت. ششم وجود حکومت (سلطان) که اگر نبود، برخی مردم دیگران را به هلاکت رسانند.
مساءله 6 - اگر بخاطر بيمارى يا بيهوشى و عذر ديگرىمثل آنها نتواند از ميقات محرم شود در نتيجه بدون احرام از ميقات بگذرد، هرزمان كه عذرش برطرف شد واجب است به ميقات برگردد و اگر نتوانست در همانجائيكه هست احرام مىبندد، و نزديكتر به احتياط آنست كه بهر مقدار كه مى تواند به سمت ميقات برگرددهرچند كه واجب نبودن اين اقوى است ، بله اگر بهداخل حرم رسيده باشد حتى الامكان به خارج حرم برميگردد و اگر ممكن نبود همانجا كه هستمحرم مى شود و بهتر و نزديكتر به احتياط آن است كه به هر مقدار كه مى تواند بهطرف خارج حرم نزديكتر شود، در جائى هم كه ترك احرام به خاطر فراموشى و ياندانستن حكم و يا جهل به موضوع (مثلا جهل به موضوع ميقات )بوده و همچنين درفرضى كه بناى انجام مناسك نداشته و بعد از گذشتن از ميقات با به سمت آن برگرددو اگر احرام را فراموش كند و تا آخر اعمال عمره آنرا نياورد و جبرانش نيز برايش ممكننباشد صحت عمره اش بعيد نيست لكن نزديكتر به احتياط آنست كه بگوئيمباطل است و اگر تا آخر اعمال عمره و حج به ياد نياورد حج و عمره اش صحيح است .
از اين بيان روشن مى شود كه نظر بعضى از مفسران (924) كه وجه اطلاق كفر را استهزا و انكار آنان نسبت به حكم دانسته اند ناتمام است . ضعف اين احتمال نيز آشكار مى شود كه چون قتل در شريعت موسى عليه السلام كفر به حساب مى آمده (925) از آن به كفر تعبير شده است . البته اگر قتل يا اخراج و تبعيد يا تظاهر بر عدوان همراه با حلال دانستن آن باشد كفر خواهد بود؛ چنان كه در تحليل عصيان عمدژى بدون كفرِقيق نيست ؛ زيرا اگر ارتكاب منهى عنه بر اثر غفلت ، سهو، نسيان ، جهل به موضوع ، جهل قصورى به حكم ، اضطرار، اكراه ، اجبار و مانند آن باشد كه معصيت نيست و اگر عالماً، عامداً باشد بازگشت آن به اين است كه شخص تبه كار بر آن است كه گرچه خداوند چيزى را تحريم كرده و من نيز هيچ عذرى در ارتكاب آن ندارم ، ولى اراده خود را بر اراده الهى ترجيح مى دهم و اين همان دعوى ربوبيّت و كفر است . گذشته از آن كه تداوم گناه عمدى و اصرار بر طغيانِ عملى ممكن است به كفر منتهى گردد؛ بنابراين ، از جهات متعدد خطر كفر، گناه عمدى را تهديد مى كند.
خداوند در اين آيه جهالت را در برابر عقل قرار داده است علم يعنى : هر كس گناه كند بهاو جاهل اطلاق مى شود، گرچه عالم باشد و الا اگر انسانجاهل گناه كند جهلى كه در برابر علم است كه ماءخوذ و معاقب نيست مخصوصا اگرجهل او قصورى باشد يا جهل به موضوع باشد.(415)
پرهیز کن از جهل به آموختن ایراک جهل است مثل عورت و پرهیز ازار است