جلوه تاب

معنی کلمه جلوه تاب در فرهنگستان زبان و ادب

{effects projector} [سینما و تلویزیون] نورتابی که برای ایجاد یا تاباندن جلوه های تصویری بر سطوح صحنه به کار رود

جملاتی از کاربرد کلمه جلوه تاب

طول روز محشر و تاب مهر ذوقی بود و بس جلوه برقی در ابر دامن تر داشتم
آفتابا روی خود جلوه مکن چند روزی ماه تابان را مکش
اگر نه پرده چشم جهان شود حیرت که تاب جلوه آن سرو ناز می آرد؟
به آب جلوه ی کبک و به تاب حسن تذرو به چتر کاکل طاووس و دام زلف عقار
نیست تاب جلوه آن سروقد، قدسی مرا می‌روم از هوش چون مستانه پیدا می‌شود
باده بر باد دهد هردو جهان را چو غبار وآنگهان جلوه شود که مه تابان تو
قومی براحت خو کرده، بنعمت پرورده که در اعتدال هوای شب پای پیمودن راه طلب ندارند، کجا تاب گرمی روز و تابش مهر جان افروز آرند که سنگ خارا گدازد و ارض غبراتفته سازد، شوکت شعاع مهر خاوری نه چون جلوه فروغ ماه و مشتری است که هر کس را بار دیدار دهد و در هر دیده پدیدار شود.
کانجا که عشق خیمه زند نیست عقل و دین وآنجاکه یار جلوه کند نیست تاب و هوش