جرعه رساندن. [ ج ُ ع َ / ع ِ رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) یک آشام از آب یا شراب به کسی رساندن : بحق جام جم و آب خضر ای ساقی که جرعه ای بمن تشنه خراب رسان.فغانی شیرازی ( از ارمغان آصفی ).عمری است که چون خاک جگرتشنه عشقم و ایام بمن جرعه جامت نرسانید.خاقانی.
معنی کلمه جرعه رساندن در فرهنگ فارسی
یک آشام از آب یا شراب به کسی رساندن .
جملاتی از کاربرد کلمه جرعه رساندن
کارکنان محل فرود موشک با ارههای برقی در موشک را بریده و باز میکنند و با رساندن اکسیژن به خدمه بیهوش، آنها را به هوش میآورند. کاپیتان هادوک که دارد با پروفسور تورنسل جرعهای ویسکی به سلامتی بازگشت به زمینمیخورد از حرف تورنسل در مورد سفری دیگر در آینده به ماه عصبانی میشود و در حال رفتن از پیش دوستان، در حالی که دارد میگوید «هیچ جا زمین نمیشه» پایش به یک برانکارد گیر کرده و با سر به زمینمیخورد.