معنی کلمه جرعه خوردن در لغت نامه دهخدا
تبسم از لبش چون جرعه ای خورد
منادی زد که شیرینی دلم برد.زلالی خوانساری ( از ارمغان آصفی ).
در روايت است كه امام رضا عليه السلام فرمود: وقتى سر امام حسين را به شام نزد يزيد بردند، او بر سر سفره غذا بود او و يارانش مشغول خوردن غذا و نوشيدن آبجو بودند، سپس دستور داد سر را در طشتى زير تخت نهادند و او بساط شطرنج بر او پهن كرد و بازى مى كرد و حسين و پدر و جد او را ناممى برد و مسخره مى كرد، وقتى مى برد، سه جرعه آبجو مى نوشيد و زيادى را نزديك طشت روى زمين مى ريخت .
يك نوع از موجودات وقتى اثر خود را مى بخشند كه همه اجزاى آن جمع باشد، (مثلا اگرمانند معجون اجزائى دارد، همه آن اجزاء موجود باشد، كه اگر يكى از آن اجزاء نباشدمعجون و دار و اثر خود را نمى بخشد)، و مانند روزه كه مركب است از امورى كه اگر يكى از آنها نباشد روزه روزه نمى شود، مثلا اگر كسى در همه اجزاى روز از خوردن و سايرمحرمات امساك بكند ولى در وسط روز در يك ثانيه دست از امساك بر دارد، و جرعه اى آب فرو ببرد، روزه اش روزه نيست از جمع شدن اجزاء اينگونه امور تعبير مى كنند به تماميت و در قرآن كريم مى فرمايد: (ثم اتمواالصيام الىالليل ) و يا مى فرمايد: (و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا)