جت حافر

معنی کلمه جت حافر در لغت نامه دهخدا

جت حافر. [ ج ِ ] ( عبری ، اِ مرکب ) به عبری فشردن گاه چاه. ( دوم پادشاهان 14:25 ) ( از قاموس کتاب مقدس ).
جت حافر. [ ج ِ ] ( اِخ ) یکی از شهرهای زبولون است که در اراضی حافر واقع بود. ( اول پادشاهان 4:10 ). و بعضی گمان برده اند که موضعش همان مزرعه المشهد میباشد که بمسافت دو میل بطرف شرقی سفوریه واقع شده ومسقطالرأس یونس نبی باشد. ( از قاموس کتاب مقدس ).

جملاتی از کاربرد کلمه جت حافر

نصرانى گفت : بين عمان و چين ، دريايى است كه عبور از آن يكسال مسافت است و در وسط آن بجز شهرى كهطول و عرض آن هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ است ، هيچ آبادانى نيست و بزرگتر از آنشهر در روى زمين ، شهرى نيست و از آن شهر كافور و ياقوت به شهرهاى ديگرىحمل مى نمايند و تمام درختان آن عود و عنبر است و آن شهر كاملا در دست نصارى است و هيچيك از پادشاهان روى زمين در آن تصرف و دخالتى ندارند. در ان شهر كليسا بسيار استو بزرگترين كليساى آن ، كنيسه حافر است كه در محراب آن حقه اى از طلا نصب گرديدهو در آن معلق و آويزان است و جماعت نصارى را اعتقاد چنان است كه در آن حقه ، سم خرى استكه عيسى ع بر آن مى گشت و اطراف حقه را با طلا و نقره پارچه حرير زينت داده اند و درهر سالى ، جماعتى از طائفه نصارى همى آيند و بر دور آن طواف مى كنند و آن را ميبوسندو حاجتهاى خود را از خداى مى طلبند. اين روش و عادت آنهاست در حق سم الاغى كه به عقيدهايشان همان الاغ حضرت عيسى ع ، بوده اما شما فرزند پيغمبرتان را مى كشيد و اين چنينبى حرمتى مى كنيد! خداوند خير و بركت را از ميان شما بردارد و دينتان را بر شما مباركنگرداند!
نام عبدالمطّلب، «شیبه» و کنیه‌اش «أبوالحارث» بوده و گفته‌اند که او را به القاب و نامهای دیگری نیز می‌خوانده‌اند: عامر، سید البطحاء، ساقی الحجیج، ساقی الغیث، غیث الوری فی العام الجدب، أبو السادة العشره، عبدالمطّلب، حافر زمزم، ابراهیم ثانی و فیّاض از این جمله‌اند.
450- فقير گويد: كه حديث كنيسه حافر و حكايتى كه از(كامل بهايى ) نقل شده هر دو در نظر من بعيد و محلّ اعتماد من نيست . واللّه العالم . (شيخعبّاس قمّى رحمه اللّه )
مهدى بن منصور خليفه عباسى كبوتر باز بود، غياث بن ابراهيم حديثى به اين عبارتنقل نمود كه پيغمبر گفت : لاسبق الافى حف او حافر اءونصل اءو جناح . يعنى گروبندى جايز نيست ؛ مگر در حيوان مركوب ، يا حربه آهن ،يا بال پرنده . مهدى ده هزار درم به او داد و چون بيرون رفت ، نگاه به پشت گردن اوكرده گفت : شهادت مى دهم كه پشت گردن كسى است كه بر پيغمبر دروغ بسته ، چونپيغمبر بال مرغ را ذكر نكرده ، اين مرد خواست به ما تقرب جويد. آن گاه فرمود كبوتررا ذبح كردند و از كار خود دست كشيد كه من موجب اين دروغ شدم .(134)
كلمه (انعام ) جمع (نعم ) است كه به معناى شتر و گاو و گوسفند است ، و بدينجهت اينها را نعم ناميده اند كه ظاهر بشره و پوست بدنشان نرم است بخلاف حافر كهزبر است ، اين معنائى است كه در مجمع البيان كرده . و در مفردات گفته : كلمه (دف ء)بر خلاف (برد) است يعنى به معناى گرما است . و گويا مراد از گرما، گرمائى استكه بوسيله پوست و پشم و كرك اين حيوانات بدن را با آن گرم مى كنند و از سرما نگهمى دارند، و يا مراد از آن ، خود آن چيزيست كه بدن را گرم مى كند.
صاح معاوية بمروان : قد كنت نهيتك عن هذا الرجل ، و انت تاءبى الا انهماكا فيما لايعنيك ،اربع على نفسك ، فليس ابوك كابيه و لاانت مثله ، انت ابن الطريد، الشريد، و هو ابنرسول الله صلى الله عليه و آله الكريم ، ولكن رب باحث عن حتفه ، و حافر عن مديته
منظور از خف پاى شتر و از حافر پاى اسب يعنى دين من به زودى غالبمى شود و گسترش مى يابد به هر جا كه پاى شتر واسب رسيده است و آن خبر ازگسترش اسلام و از اخبار غيبى است ، جمله اخير حاكى است كه در صورت اسلام آوردن درحكومت خودت ابقاء خواهى شد.
گفت : مادرش كيست ؟ گفت : فاطمه دختر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم .نصرانى گفت : اُف بر تو و بر دين تو، دين من از دين شما بهتر است ؛ چه آنكه پدر مناز نژاد داود پيغمبر است و ميان و من داود پدران بسيار است و مردم نصارى مرا با اين سببتعظيم مى كنند و خاك مقدم مرا به جهت تبرّك برمى دارند و شما فرزند دختر پيغمبر خودرا كه با پيغمبر يك مادر بيشتر واسطه ندارد بهقتل مى رسانيد! پس اين چه دين است كه شما داريد پس براى يزيد حديث كنيسه حافر رانقل كرد. يزيد فرمان داد كه اين مرد نصارى را بكشيد كه در مملكت خويش مرا رسوانسازد.