جبین بر خاک نهادن. [ ج َ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) روی بر خاک مالیدن. کنایه از سجده کردن و تواضع و فروتنی و خشوع : جان خاقانی چو خاک است ای عجب تا نهد بر خاک درگاهت جبین.خاقانی.خون فرزندان عم مصطفی شد ریخته هم بر آن خاکی که سلطانان نهادندی جبین.سعدی.
جملاتی از کاربرد کلمه جبین بر خاک نه
چو شمع از ساز من دیگرکدام آهنگ برخیزد جبین بر خاک مالد گر ز رویم رنگ برخیزد
بر نشان کف پایت رخ صد ماه جبین بر هلال سم رخشت سر صد شاه سوار
آه از آن شبنم که خورشیدش نگیرد در کنار تا عرق دارد جبین بر شرم طبع دون زنید
به تنزل عرق سعی ندامتگلکرد آنچه گم شد ز جبین بر مژه تاوان کردیم
در زیر تیغ حادثه ابرو گشاده باش کاین زخمها ز چین جبین بر سپر خورد