[ویکی فقه] تکلیف به مجمل به تکلیف به امر غیر واضح و مردّد بین چند چیز اطلاق می شود. تکلیف به مجمل، تکلیفی است که مولا به وسیله آن مکلف را به انجام و یا ترک کاری ملزم می کند که معلوم نبوده و مردد بین چند امر می باشد؛ یعنی متعلق تکلیف روشن نیست. ← مثال درباره تکلیف به مجمل ، میان اصولی ها اختلاف است:گروهی از آنان تکلیف به مجمل را صحیح ندانسته و آن را در نظر عقل ناپسند شمرده اند.برخی دیگر از اصولی ها معتقدند اگر هنگام حاجت و فرا رسیدن وقت عمل به مجمل، توضیح کامل به دست آید و تکلیف روشن گردد، تکلیف به آن جایز است. نکته مجمل، به کلمه یا کلامی می گویند که معنای آن معلوم نبوده و بین دو یا چند چیز مردد باشد و مکلف نداند اراده گوینده به کدام یک تعلق گرفته است، مثل: کلمه «قرء» که در لغت هم به معنای «طهر» است و هم به معنای «حیض».
جملاتی از کاربرد کلمه تکلیف به مجمل
و گروهی مدعیان اندر حال اثبات صفت آدمیت و بقای تکلیف به صحت خطاب و قیام حجت خداوند بر ایشان، گویند که: «معرفت عجز بود و ما عاجز شدیم و از همه بازماند.» و این ضلالت و خسران بود.
بحث تکلیف به کافر، با تبیینی که اشاعره از مسئله داشتهاند (رجوع کنید به ادامه مقاله)، به بحث محوری و اساسی تکلیف مالایطاق ــ که به آن اشاره شد ــ میانجامیده و با آن پیوند داشتهاست. تکلیف مالایطاق هم شامل تکالیفی است که فرد از انجام دادن آنها عاجز است و عادتاً ناممکناند و هم تکالیفی که منطقاً و عقلاً ناممکن و غیرقابل انجام دادناند. معتزله و شیعه، بر مبنای تصوری که از تکلیف و غرض از آن و مصلحت آدمی داشتهاند و نیز باتوجه به نظری که در بارة عدل خدا داشته و همچنین باتوجه به نظریه حسن و قبح ذاتی که به آن قائل بودهاند، تکلیف مالایطاق را از جانب خدا محال میدانسته و تکلیف به کافر را از مصادیق تکلیف مالایطاق نمیدانستهاند. شیعیان نیز، چنانکه در ابتدای مقاله و در بحث تفسیری ذکر شد، همین نظر را داشتهاند. ماتریدی نیز در این زمینه با معتزله و شیعه هم عقیده بودهاست.
هرکه بر خود نکند رحم، بر او رحم جفاست باده تکلیف به هشیار نمی باید کرد
و از جمله دروغهایی که مردم آن را سهل می دانند و در واقع حرام است، آن است که کسی وارد شود بر دیگری که مشغول اکل «خوردن» باشد و او را تکلیف به خوردن طعام و او گرسنه باشد و بگوید: اشتها ندارم «بدون غرض صحیح شرعی مثل آنکه آن طعام را حرام داند».
عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد سیلاب نپرسد که در خانه کدام است
این نظریه توسط هال در سال ۱۹۴۳ در آمریکا ارائه شد و علیرغم پیچیدگی آن دارای کاربردی ساده برای عملکرد است. مطابق با این نظریه برای فردی که در یک مهارت یا تکلیف به سطح مهارت بسیار بالایی دست یافتهاست بیشترین میزان انگیختگی باعث بهترین عملکرد میشود.۳. نظریه وارونگی
سرم پا را به ره می کرد تکلیف به هرسو می دویدم چون اراجیف
تکلیف به دل کرد سرشکم که بیا گفت همراهی این نوسفری را چه کند کس
اما اشاعره، برای محدود نشدن اراده الاهی، این امر را جایز میدانستهاند؛ خدا هر چه بخواهد میکند و هر حکمی بخواهد میدهد و هر چه کند عین عدل است و افعال او را با معیاری جز خود او نمیتوان سنجید. همچنین اشاعره، بر مبنای نظریه کسب، قائل بودهاند که انسان در هر لحظه قدرت و استطاعت انجام دادن یک کار را دارد و عکس آن کار را نمیتواند انجام دهد. نتیجه این تصور این است که اگر کافری در لحظهای خاص کاری انجام دهد، مثلاً کفر ورزد، در آن لحظه امکان انجام دادن عکس این کار را ندارد. از سوی دیگر میدانیم که خدا به کافر امر میکند ایمان بیاورد، که باتوجه به مطالب مذکور این تکلیف کردن به کافر است برای انجام دادن امری ناممکن. هرچند خود اشعری توضیح میدهد که این که شخص کافر است و در این لحظه امکان ایمان آوردن ندارد، نتیجة انتخاب آگاهانه کفر است، پس مسئله در اینجا تکلیف به تارک است و با تکلیف به عاجز متفاوت است.
حسننیت در مرحله انحلال قرارداد به معنای تکلیف به رعایت حسننیت پس از انحلال قرارداد میباشد و مفهوماْ شامل مواردی نمیشود که عدم رعایت حسننیت، برای طرف مقابل حق عدم پایبندی به قرارداد و انحلال را ایجاد میکند.