( تهی آغوش ) تهی آغوش. [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] ( ص مرکب ) خالی بودن آغوش از معشوق. ( آنندراج ). محروم از معشوقی که در آغوش گیرد. ( ناظم الاطباء ). تنها. بی کس. بی یار : بر تهی آغوشی خود آه حسرت می کشم هرکجا بینم کشد شمعی به بر پروانه را.صائب ( از آنندراج ).
معنی کلمه تهی اغوش در فرهنگ فارسی
( تهی آغوش ) خالی بودن آغوش از معشوق محروم از معشوقی که در آغوش گیرد
جملاتی از کاربرد کلمه تهی اغوش
از نسیمش خاک تو خاموش گشت وز گل و ریحان تهی آغوش گشت
بی تو امشب بس که احوال خرابی داشتم از تهی آغوش خود پیچ و تابی داشتم
مکش زین بیش، ای سرو سهی از غیرتم، تا کی تو در آغوش غیر و، من تهی آغوش بنشینم
بر تهی آغوشی خود آه حسرت می کشم هر کجا بینم کشد شمعی به بر پروانه را
بر تهی آغوشی خود گریه صائب می کنم چون ببینم هاله در آغوش گیرد ماه را