تنگ حالی

معنی کلمه تنگ حالی در لغت نامه دهخدا

تنگ حالی. [ ت َ ] ( حامص مرکب ) فقر و تنگدستی و تهی دستی و مسکنت و درویشی و نکبت و بدبختی. ( ناظم الاطباء ). سختی. رنج :
ای مانده بکوری و تنگحالی
بر من ز چه همواره بد سگالی ؟ناصرخسرو.به تنگ آمد شبی از تنگ حالی
که بود آن شب براو مانند سالی.نظامی.رجوع به تنگ حال و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.

معنی کلمه تنگ حالی در فرهنگ فارسی

فقر و تنگدستی و تهی دستی و مسکنت و درویشی و نکبت و بدبختی .

جملاتی از کاربرد کلمه تنگ حالی

در تولید این آواک‌ها تیغهٔ زبان به ابتدای لثهٔ بالا چسبیده و پشت دندان‌های پیشین بالایی قرار گرفته و گذرگاه تنگی به وجود می‌آید. اطراف زبان با دو طرف دندان‌های کناری تماس می‌یابند. نرم کام در موقعیت بالا قرار گرفته، راه عبور هوا از طریق بینی بسته می‌شود. لب‌ها در موقعیت تولید آوای بعدی قرار می‌گیرند. در تولید آواک /k/ تار آواها در موقعیّت تولید واک قرار می‌گیرند؛ بنابراین آواک فوق واک دار است؛ در حالی که در تولید /g/تار اواها نقشی ندارند بنابراین /g/ یک آواک بی واک است.
تسهیل و نظم بر بحث گروهی اصلی متمرکز است. در واقع وجود افراد کمتر مساوی است با تسهیل کردن آسان تر. فعالیت تنگ یا کاسه ماهی برای مدیریت بحث گروهی استفاده می شود. ایده کلی این است که به جای اینکه یک گروه بزرگ در مورد چیزی بحثی آزاد داشته باشد، که رسیدگی به آن دشوار است و اغلب فقط به نفع چند شرکت کننده فعال است، یک گروه کوچکتر برای بحث جدا می شوند در حالی که بقیه افراد شرکت کنندگان بیرون می نشینند و بدون وقفه مشاهده می کنند و افراد داخل بحث میزان مشارکت خود را بواسطه اینکه تماشاگران آنان را نظاره می‌کنند، بیشتر کرده و بحث و گفتگو پیشرفت می‌کند.