تقدیس خدا

معنی کلمه تقدیس خدا در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است
منزه دانستن خدا از نقایص امکانی و کمالات نسبی محدود.
تقدیس بر وزن تفعیل از ریشه «ق د س» به معنای پاکی معنوی و مبارک بودن است. و تقدیس به معنای پاک شمردن و مبارک دانستن است. و در اصطلاح علوم عقلی و عرفانی منزه دانستن خداست از آنچه لایق آن جناب نیست؛ خواه آن چیز نقص باشد یا کمال نسبی محدود.
این رو به رغم آن که برخی تقدیس را به تسبیح تفسیر کرده اند. اهل معرفت آن را اخص از تسبیح دانسته اند، چرا که تسبیح به نظر آنان منزه دانستن خدا از نقایص امکانی است. برخی تسبیح را منزه دانستن خدا در مرتبه جمع و تقدیس را منزه دانستن وی در مرتبه جمع و تفصیل و بعضی تسبیح را تنزیه ذات و تقدیس را تنزیه صفات یا تسبیح را تنزیه حق به اعتبار مقام «واحدیت» و تقدیس را تنزیه وی به اعتبار مقام «احدیت» دانسته اند. برخی دیگر نیز تسبیح را منزه دانستن خداوند از تشبیه و تقدیس را منزه دانستن او از تشبیه و تنزیه معرفی کرده اند.
تفاوت های دیگری نیز بین آن دو ذکر شده است؛ مانند این که تسبیح نفی چیزهایی است که لایق خدا نیست و تقدیس اثبات اوصاف مناسب خداست یا این که تقدیس مختص به خداوند سبحان نیست و در حق انسان ها و غیرانسان ها مانند زمین (سوره مائده/5، 21)، وادی (سوره طه/20، 12) و غیره نیز بکار می رود؛ ولی تسبیح ویژه خداست.
تقدیس در قرآن فقط یک بار به صورت «نُقَدِسُ» بکار رفته است:
و در دو آیه نیز اسم «القدوس» به کار رفته است:
ولی با توجه به معنای تقدیس می توان به مجموع آیاتی که در آنها موجودات عالم خداوند را از نقایص امکانی منزه می دانند، مانند «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّموتِ والاَرضِ» (سوره حدید/57، 1) یا خداوند خود را از کمالات محدود نسبی برتر می داند. مانند «سُبحنَهُ و تَعلی عَمّا یَصِفون» (سوره انعام/6، 100) و «رَبُّنَا الرَّحمنُ المُستَعانُ عَلی ما تَصِفون» (سوره انبیاء/21، 112) و نیز آیاتی که مثل داشتن را از وی نفی می کنند: «لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ» (سوره شوری/42، 11) و نیز (سوره بقره/2، 22) یا به اثبات توحید حق می پردازند: «قُل اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ و اِنَّنی بَرِیءٌ مِمّا تُشرِکُون» (سوره انعام/6، 19 و نیز سوره نحل/16، 51) تمسک جست، از این رو برخی در سوره توحید، آیات «قُل هُوَ اللّهُ اَحَد * اَللّهُ الصَّمَد» را تقدیس و بقیه سوره را تسبیح خدا و هر دو را مجموعاً یگانگی و توحید وی و نفی شریک و شبیه از او دانسته اند.

جملاتی از کاربرد کلمه تقدیس خدا

کلیسا اجتماعی از ایمان‌داران است که به عیسی مسیح به عنوان سرور و منجی خویش اعتراف نمودهاند. در پیوستگی با امت خدا در زمان عهد قدیم از دنیای مادی فرا خوانده شدهایم و برای عبادت به یکدیگر می‌پیوندیم، برای معاشرت، برای تعلیم کلام، برای برگزاری عشای ربانی، برای خدمت به همه همنوعان و برای اعلان مژده خوش انجیل به جهان. کلیسا اقتدار خود را از مسیح به دست می‌آورد که کلمه مجسم است و از کلام است که مکتوب گردیده‌است. کلیسا خانواده خداست که توسط او به فرزندی پذیرفته شده‌است، اعضای آن بر اساس عهد جدید زندگی می‌کنند. کلیسا بدن مسیح است، انجمنی از ایمان‌داران که مسیح خود رأس آن است. کلیسا عروس است که مسیح برای او جان داد تا بتواند او را تطهیر و تقدیس نماید. مسیح در بازگشت ظفرمندانه، کلیسای با شکوهی را به خود عرضه خواهد نمود که در تمام اعصار نسبت به او وفادار بوده و با خون او خریداری شده‌است و لکه یا چین و چروکی ندارد بلکه مقدس و بدون عیب است.
در اعتقادات اسلامی، خداوند به جهت داشتن صفات و معانی نیکو، دارای اسماء نیکوست. از میان این صفات، برخی صفت ذات هستند و بیانگر صفتی در ذات خداوند هستند. به این صفات، صفات ذات گفته می‌شود. قسم دیگر صفات، صفت فعل هستند که به جهت یکی از افعال خدا به وی نسبت داده می‌شود. در این میان قسم دیگری از صفات، تمجید و تقدیس کننده ذات الهی هستند. بر این اساس، صفت «عالم» یک صفت ذات، صفت «خالق» یک صفت فعل و «قدوس» یک صفت تمجیدی است. اتصاف خدا به برخی صفات نیکو، پسندیده و صحیح نیست و این به جهت وجود کاستی در آن صفت است. از باب مثال، صفت «عارف» به جهت حکایت از غفلت، وصف مناسبی برای توصیف الهی نیست.
مخمسه از فرق ابتدایی غلات شیعه بود که پنج تن آل عبا، محمد، پسرعمویش علی بن ابیطالب، دخترش فاطمه زهرا، و نوه‌هایش حسن و حسین را تقدیس می‌کرد و خدا می‌دانست. روشن نیست لفظ مخمسه به گروه یا فرقهٔ سازمان یافته‌ای اشاره می‌کرده یا به افراد و گروه‌های مختلف و متفاوتی گفته می‌شد. این لفظ صرفاً در مکتوبات افراد خارج از آن به کار رفته، در معدود متون اصیل تشریح کنندهٔ این باور هرگز به کار نرفته است.
به زیر قبّهٔ تقدیس، مست مستانند که هرچه هست، همه صورت خدا دانند
یکی از سنت‌هایی که تحت تأثیر شرایط حاکم و آرمان مغهای [[زروان]]ی در بازیابی استقلال خدشه‌دار شدهٔ کشور از یوغ بیگانگان، بیش از دیگر سنت‌های رایج مورد توجه قرار گرفت. باورهای مربوط به منجی‌های سه‌گانه (هوشیدر، هوشیدر ماه و سیاوشانس بود که در تطابق با افزایش روح استقلال طلبی و سلحشوری جامعهٔ سکایی ساکن در سیستان دچار اصلاحات شده و در سیمای تازه‌ای مبتنی بر بشارت ظهور ناجی یگانه ارائه گردید. در این اصلاحات میترا یا مهر که از دیرباز به عنوان خدای محبوب قبایل سلحشور ایرانی از رونق قابل توجهی در اصول اعتقادی رایج قبایل مذکور برخوردار بود و در عهد هخامنشیان نیز توانسته بود با اتکاء به همین محبوبیت خود، ضمن نفوذ در مبانی اعتقادی آیین مزدیسنا، در کنار اهورامزدا و آناهیتا به عنوان یکی از خدایان مورد تقدیس دربار هخامنشی اهمیتی گسترده یابد، در تطابق با آرمان سلحشورانه و استقلال طلبانهٔ قبایل ساکن در سیستان، به عنوان منجی برگزیده، به محور اساسی سنت‌های اعتقادی قبایل مذکور مبدل گردید. این امر با اشاعهٔ ادعای مربوط به بشارت ظهور وی و مشروعیت بخشیدن به این بشارت از طریق انتساب آن به اشو زرتشت میسر گردید. بر اساس این بشارت اشو زرتشت ظهور ناجی برگزیده ای را نوید می‌دهد که از نطفه وی و از بطن مادری باکره زاده خواهد شد و با رسالت رهایی ایرانیان از یوغ سلطهٔ نیروهای اهریمنی پای به جهان خاکی گذارده و با متحد ساختن ایرانیان، آن‌ها را در مبارزات رهایی‌بخش خود رهبری خواهد کرد.