تعجیل دادن

معنی کلمه تعجیل دادن در لغت نامه دهخدا

تعجیل دادن. [ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) شتاب فرمودن. برانگیختن به شتاب و پیشی گرفتن :
خجلت حلم تو داده است زمین را تسکین
غیرت حکم تو داده است زمان را تعجیل.انوری ( بهار عجم ) ( آنندراج ).و رجوع به تعجیل و ترکیبهای آن شود.

معنی کلمه تعجیل دادن در فرهنگ فارسی

شتاب فرمودن برانگیختن به شتاب و پیشی گرفتن

جملاتی از کاربرد کلمه تعجیل دادن

در پاییز سال ۵۲۳ پیش از میلاد، خبرهای نگران‌کننده‌ای کمبوجیه را وادار به بازگشت از نوبه به‌سوی مصر کرد؛ زیرا در همین هنگام رکسانا درگذشت و پسامتیخ به‌دلیل غیبت طولانی شاه و شایعاتی مبنی بر تلفات سپاه ایران، شورش کرد. شاهنشاه برای تعجیل در بازگشت، راهی را که درست از میان کویر بی‌آب نوبه می‌گذشت انتخاب کرد و چون آب و آذوقهٔ سپاه کافی نبود، پیش از رسیدن به مقصد، دچار قحطی گردید و پس از دادن تلفات زیاد، به تب رسید. البته برخی این قحطی و تلفات سپاه را در هنگام حرکت به سوی نوبه می‌دانند و معتقدند که سپاه وی نیل را تا کوروسکو طی کرد و سپس از راه بیابان عازم نوبه گردید، اما هنگامی که آن‌ها یک‌چهارم راه را پیمودند، آب و آذوقهٔ سپاه تمام شد و آن‌ها پس از دادن تلفات بسیار، ناگزیر به بازگشت شدند. به هر حال، کمبوجیه پس از بازگشت به تب، شورش پسامتیخ را به‌گونه‌ای خونین سرکوب کرد و او را به دار آویخت. استرابون می‌نویسد: «هنگامی که در سال ۲۴ میلادی تب را دیدم، بسیاری از معابد این شهر ویران بود، می‌گویند این ویرانی کار کمبوجیه بوده‌است». اما والتر هینتس معتقد است داوری دراین‌باره که کمبوجیه واقعاً معابد مصری را ویران کرده‌است، دشوار است.