[ویکی فقه] تنافی میان مدلول دو نصّ را تعارض نص و نص گویند. تعارض نص و نص از اقسام تعارض ادله لفظی و به معنای تعارض دو دلیل لفظیِ دارای مدلول قطعی می باشد؛ یعنی مدلول آنها به اندازه ای روشن است که احتمال خلاف در آن راه ندارد. معنای تعارض نص و نص اصولیون اعتقاد دارند تعارض بین دو نص قطعی الصدور معنا ندارد، زیرا به قطع صدور دو امر متنافی از معصوم علیه السّلام منتهی می گردد.بنابراین، اگر گاهی در این موارد تعبیر تعارض نص و نص به کار برده می شود، منظور، تعارض اصطلاحی (تعارض مستمر) نیست، بلکه مراد، تعارض صوری و غیر حقیقی است و این دو دلیل به گونه ای باهم جمع گردیده یا تاویل می شوند، مثل آن که یکی از آن دو ناسخ دیگری باشد. معانی نص در اصول نص در اصول به دو معنا به کار می رود؛ گاهی نص به معنای دلیل کتبی و لفظی است که آیات و روایات را شامل می شود و گاهی نص در مقابل ظاهر می آید، که در این جا معنای دوم مورد نظر است.
جملاتی از کاربرد کلمه تعارض نص و نص
قرآن عينى و انسان كامل معصوم عليه السلام نيز چنين است ؛ به استناد فرموده ى حضرت رضا عليه السلام در مجلس فقها و متكلمان فرقه هاى مختلف ، در پاسخ به پرسش بعضى كه پرسيدند: چگونه سخن مدعى امامت را مى توان صحيح دانست از كجا بفهميم كه مدعى امامت صادق است ؟ حضرت فرمودند: از طريق نص و نشانه ؛ بالنص و الدليل .
عامل تغییر مخاطب در شعر عرفانی، و عامل تغییر جهانبینی که سبب حضور فردیت شاعر و جدایی شعر از دربار شد، بسیاری از جلوههای فرهنگ مردمی را در شعر رخصت حضور داد و زبان فخیم و اشرافی شعر درباری را به سمت سادگی و روشنی سوق داد. کار سترگی که با سنایی آغاز شد، بعدها با عطار و مولوی به اوج کمال رسید. سنایی در نامة منظومی که همراه با نسخهای از حدیقه برای امام اجل برهانالدین ابیالحسنعلیبن ناصر الغزنوی (معروف به بریانگر) به بغداد میفرستد، این اثر را چون «رُخ حور دلبر و دلبند» وصف میکند و میگوید آنچه از انواع علوم میدانستهاست، در آن خلق را معلوم کردهاست و آنچه نص و اخبار و آثار است، در آن گرد آوردهاست. ملکوتیان اگر آن را بخوانند، حرز و تعویذ خویش میگردانند. عاقلان را غذای جان است و عارفان را بهتر از روان. یک سخن از حدیقه برابر عالمی دانش است و میتوان آن را قرآن پارسی خواند.
و شيخ عبدالوهاب عبداللطيف (198) در حاشيه اش بر كتاب تطهير الجنان ابن حجر،پس از نقل مطالبى از كتاب دراسات البيب كه گفته است عده بسيارى از صحابه بركارهايى كه از معاويه سرزده است خرده گرفته اند، مى نويسد: از اينقبيل امور و فتواها بسيار ياد شده كه براى همه مجتهدين به سبب اختلاف در راءى يا عدماطلاع به نص و مانند آن اتفاق افتاده و همانند آنها از صحابى و غير صحابى نيزسرزده است . و اين قبيل مسائل باعث آن نمى شوند كه معاويه از رديف مجتهدين بيرون آيد!
اناالحق میزنم بیچون منم هان که بنمودم حقیقت نص و برهان
آنگاه تحت عنوان : ((فضل ))، روايت ((لا مهدى الا عيسى )) رانقل مى كند و آن را معارض با روايات ديگر مى داند و در مقام نقد، روايت را از نظر سند،ضعيف مى شمرد و رواياتى كه بيانگر ظهور آن حضرت هستند و وى را از عترتپيامبر(ص ) و فرزند زهرا(س ) مى دانند، را صحيح ، متواتر، نص و مقدم بر روايت ((لامهدى الا عيسى )) مى شمارد.
فرمود: و اما اينكه گفتيد: من جانشينى بودم كه وصيت و جانشينى را ضايع كرده و از بينبرده ام ، بايد گفت اين شماييد كه كفر ورزيديد و بر من پيشى گرفته و امر را از منجدا ساختيد. بدانيد كه بر اوصيا روا نيست كه براى خودشان دعوت كنند و اين انبيا هستندكه خداوند آنها را بر مى انگيزد و آنان مردم را به سوى خودشان دعوت مى كنند. و اماوصى و جانشين او، از دعوت كردن مردم به سوى خود بى نياز است ؛ زيرا اين پيامبر استكه به وسيله نص و تعيين ، مردم را به سوى او راهنمايى مى كند و خداىمتعال است كه مى فرمايد: و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا(267)
ولى در واقعه اى كه نصّى ظنّى الدلاله ، دلالت بر حكم آن دارد، به اين معنا كهاحتمال دارد نص ، دلالت بر دو حكم يا بيشتر كند وعقل هم قادر است دو حكم يا بيشتر آن را درك كند، جاى اجتهاد هست ، ولى اجتهادى در حدودفهم مراد از نص و ترجيح يكى از دو معنا يا معانى آن .
با نص و حدیث و نظم قرآن یونی نرزد حدیث یونان
نه عطار است جانانست بنگر که اندر نص و برهانست بنگر
شود بیدار و حق باشد یقین هان بجز این نیست ما نص و برهان
اين جماعت به اقرار و اعتراف بلكه اجماع جميع ايشان بر اخباررسول خدا صلى الله عليه و آله بر خروج فرزندى از آن جناب در آخرالزمان كه او رامهدى مى گويند. و اعتراف به اين كه شخص او را معين نفرمود، پس جايز است كه هر سيّدحسينى داراى آن اوصاف كه فرموده همان مهدى موعود باشد، اگر مانعى در ميان نباشد. اينجماعت با وجود اين امكان و تجويز، راهى از براى نفى آن از آن كه اماميّه او را مهدى مىدانند به نص و معجزه ندارند مگر عدم علم و پاره اى شبهات كه ايشان را بازداشته ازاعتراف و قبول . اما عدم علم ايشان منافاتى با علم ديگران ندارد.
از جمله مسائل سیاسی مورد اختلاف در تاریخ اسلام، مشخص کردن امام و رهبر جامعه اسلامی پس از محمد بود. تمام فرقههای اسلامی بر این مطلب که پس از محمد نیازمند یک امام و رهبر برای جامعه احساس میشود، اتفاق نظر دارند اما در کیفیت انتخاب او، دچار اختلافاند. در دیدگاه اسلام سنی، امام یا خلیفه ممکن است با تعیین خلیفه پیشین یا انتخاب شورایی تعیین گردد. بر همین دیدگاه خلفای راشدین، پس از آن خلفای بنیامیه، سپس خلفای بنیعباس و کمی بعد خلفای عثمانی خود را میراثدار این اعتقاد دانستند. در مقابل اسلام شیعی منصب امامت و رهبری را حق علی بن ابیطالب میداند و به خلافت سه خلیفه راشدین نخستین، اعتقادی ندارد. شیعیان زیدی هر عالم فاطمی نسب را که قیام به شمشیر کند و دعوت به بیعت نماید را امام میشمارند و حتی به امامت دو امام در یک زمان معتقدند در مقابل شیعه امامیه، امامت را به نص و تعیین خدا میداند و معتقد است پس از محمد، علی و یازده فرزندش امامان دوازدهگانه هستند و از این رو به شیعه دوازدهامامی شهرت یافتند.
چارهٔ نفس خود توانسته سر نص و دلیل دانسته
وقتى از تحصيل در كتب فشرده و ساده فقهى فراغت يافت مى تواند در مرحله بعدى بهقرائت كتب ديگر پرداخته و به بحث و استدلال و استنباط فرع ازاصل و ارجاع فرع به علوم متناسب ، و استفاده حكم و قانون الهى از كتاب و سنت - چه ازجهت نص و چه از راه استنباط - موفق شود، استنباطى كه نتيجه عموم لفظ و يا اطلاق آنمى باشد. و يا آنكه احكام را از حديث صحيح و حسن وامثال آنها استخراج نموده تا از اين طرق درباره اينمسائل به تدريج تمرين نمايد و بدان ها انس و آشنائى پيدا كند.
به هر موجی هزاران در شهوار برون ریزد ز نص و نقل و اخبار
استدلال به نسبت از طرف على عليه السلام نوعىجدل منطقى است ، نظر بر اين كه ديگران قرابت نسبى را ملاك قرار مى دادند على عليهالسلام مى فرمود: از هر چيز ديگر، از قبيل نص و لياقت و افضليت گذشته ، اگر همانقرابت و نسب را كه مورد استناد ديگران است ، ملاك قرار دهيم ، باز من از مدعيان خلافت ،اولايم .