[ویکی فقه] تعارض ناسخ و منسوخ، تنافی مدلول دلیل ناسخ و دلیل منسوخ را می گویند. یکی از اقسام تعارض ادله لفظی ، تعارض ناسخ و منسوخ است که به معنای تنافی میان دلیل ناسخ و دلیل منسوخ می باشد. مثال مانند: تعارض آیه ﴿وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیَذَرُونَ اَزْواجاً وَصِیَّةً لِاَزْواجِهِمْ مَتاعاً اِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ اِخْراج فَاِنْ... ﴾ با آیه ﴿الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیَذَرُونَ اَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِاَنْفُسِهِنَّ اَرْبَعَةَ اَشْهُر وَعَشْراً﴾، که آیه اول، که مدت عده وفات را یک سال بیان کرده، به وسیله آیه دوم که مدت عده وفات را چهار ماه و ده روز بیان نموده، نسخ شده است. حکم در تعارض ناسخ و منسوخ، دلیل ناسخ بر دلیل منسوخ مقدم است. نکته ...
جملاتی از کاربرد کلمه تعارض ناسخ و منسوخ
ه - ميثم بن يحيى تمار: يكى از حواريان اميرالمؤمنين عليه السلام بود. نزد حضرت تلمذكرد و دانش بسيارى آموخت و معارف فراوانى در تفسير قرآن وتاءويل آن و شناخت ناسخ و منسوخ آيات از حضرت ، فرا گرفت .
و در این سورة هیچ ناسخ و منسوخ نیست و در خبر است که این سورة عروس قران است. و ذلک ما
فرمايش اميرالممومنين (ع ) چنان كه در بحار الانوار(66) آمده : و هر آينهكتابى براى شما آورده ام كه كامل است و مشتمل برتاويل و تنزيل و محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ است . بنابراين هيچ كس به طور قطعىنمى تواند بگويد كه حضرت على سوره ها را جمع مرتب نموده و سوره ها در زندگانىپيغمبر مرتب نبوده ، و اخبار ديگرى هم كه دلالت دارند بر اين كه ابوبكر و ديگرانقرآن را جمع كردند نيز از همين قبيل است و بر اين دلالت ندارد. ترتيب سوره هاى قرآنبه فرمان پيغمبر نبوده . پس هر كه آنها را براى آن غرض دست آويز خود قرار دهد قطعابه اشتباه افتاده است .
آنچه از روايات تفسيرى فهميده مى شود اين است كه شخص پيامبر اكرم صلى الله عليهو آله خود آيات مجمل قرآن را بيان مى نموده ، ناسخ و منسوخ آن را متمايز مى كرده و بهاصحابش مى فهمانده است .
استدلال آن گروه از اسلام شناسان غربی که صحت ماجرا را زیر سؤال میبرند به شرح زیر است: جان بورتن استدلال میکند که مسلمانان انگیزه ابداع این داستان را داشتهاند زیرا جهت استفاده در مباحث رایج مربوط به نوع خاصی از بحث ناسخ و منسوخ سودمند بوده است، و بهعلاوه طبری این داستان را تنها در بخشی از تفسیرش ذکر میکند که مربوط به بحث ناسخ و منسوخ میباشد.
بر اساس روایتهای شیعه محمد تاویل و تفسیر آیات قرآن از جمله عام و خاص، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ را به علی بن ابیطالب آموختهاست. برخی از گزارشهای تاریخی از مصحفی به نام مصحف علی نام بردهاند. در این مصحف تاویل و تفسیر قرآن از جمله ناسخ و منسوخ بیان شدهاست. علاوه بر این در نهج البلاغه بهطور صریح یا ضمنی سخنان فراوانی دربارهٔ تفسیر آیات قرآن میباشد.
در كتاب سليم بن قيس مى خوانيم : ان امير المؤ منين (عليهالسلام ) لما راى غدر الصحابةو قلة وفائهم لزم بيته ، و اقبل على القرآن ، فلما جمعه كله ، و كتابه بيده ، و تاويلهالناسخ و المنسوخ ، بعث اليه ان اخرج فبايع ، فبعث اليه انىمشغول فقد آليت على نفسى لا ارتدى بردائى الا لصلاة حتى اؤ لف القرآن و اجمعه :(هنگامى كه امير مؤ منان على (عليهالسلام ) بى وفائى صحابه را مشاهده كرد خانه راترك نگفت ، و به قرآن روى آورد، و مشغول جمع آورى همه قرآن ، و نوشتن آن با دست خودشد، و حتى تاءويل و ناسخ و منسوخ آنرا جمع آورى فرمود، در اين هنگام به سراغ امامفرستادند كه از خانه بيرون آى و بيعت كن ! او در پاسخ پيغام فرستاد كه من مشغولم ،سوگند ياد كرده ام كه عبا بر دوش نگيرم مگر براى نماز تا همه قرآن را گردآورى كنم).
باز در همان كتاب ، از كتاب ناسخ و منسوخ ، تاءليف ابن حصارنقل كرده كه : سوره هاى مدنى مورد اتفاق بيست سوره است و آنچه در آن اختلاف هست دوازدهسوره است ، و از اين چند سوره گذشته بقيه سوره ها به اتفاق مكى است ، اين بود كلامناسخ و منسوخ .
اما از دنيا رفتن پيغمبر اول كه خود بر طبق جريان ناموس طبيعت است كه افرادى بدنياآيند، و در مدتى معين روزى بخورند و سپس هنگام فرا رسيدناجل از دنيا بروند و اما آمدن پيغمبرى ديگر و نسخ احكام دينى آن پيغمبر، اين نيز بر طبقمقتضاى اختلافى است كه در دوره هاى بشريت است ، چون بشر روبتكامل است و بنابراين وقتى يك حكم دينى بوسيله حكمى ديگر نسخ ميشود، از آنجا كه هردو مشتمل بر مصلحت است و علاوه بر اين حكم پيامبر دوم براى مردم پيامبراول صلاحيت ندارد، بلكه براى آنان حكم پيغمبر خودشان صالح تر است و براى مردمدوران دوم حكم پيامبر دوم صالح تر است ، لذا هيچ تناقضى ميان اين احكام نيست و همچنيناگر ما ناسخ و منسوخ را نسبت باحكام يك پيغمبر بسنجيم ، مانند حكم عفو در ابتداى دعوتاسلام كه مسلمانان عده اى داشتند و عده اى نداشتند و چاره اى جز اين نبود كه ظلم و جفاىكفار را ناديده بگيرند و ايشانرا عفو كنند و حكم جهاد بعد از شوكت و قوت يافتن اسلام وپيدايش رعب در دل كفار و مشركين كه حكم عفو در آنروز بخاطر آن شرائط مصلحت داشت ودر زمان دوم مصلحت نداشت و حكم جهاد در زمان دوم مصلحت داشت ، ولى در زماناول نداشت .
سپس بار ديگر فرمود:((سَلُونِى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِى ...؛قبل از آنكه مرا نيابيد، از من بپرسيد، سوگند به خداوندى كه دانه را (دردل خاك ) شكافت و انسان را آفريد، اگر از هر آيه قرآن از من سؤال كنيد به شما خواهم گفت كه آن آيه ، چه وقتنازل شده ؟ و در مورد چه كسى نازل شده ؟ و از ناسخ و منسوخ ، محكم و متشابه ، عامّ وخاصّ و محل نزول آن (از مكّه يا مدينه ) شما را آگاه مى سازم ، سوگند به خدا! هيچگروهى ، اكنون تا روز قيامت ، نيست مگر آنكه من رهبر و جلودار و دعوت كننده آن گروه رامى شناسم و مى دانم كه كدام در مسير گمراهى گام برمى دارد و كدام در خط رشد وسعادت )).
علاوه بر اينكه در قرآن كريم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد كه ناسخ و منسوخ هر دو دريك زمان نازل شوند.