تعارض قول و فعل

معنی کلمه تعارض قول و فعل در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تعارض قول و فعل، تنافی مدلول سخن معصوم علیه السّلام با فعل وی را می گویند.
تعارض قول و فعل، از اقسام تعارض سنت و سنت ، و به معنای تنافی سخن معصوم علیه السّلام با فعل وی است، مثل این که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم بفرماید: «صوم یوم عاشورا حرام علیّ» و بعد خود حضرت به دلایلی (هم چون نذر ) عاشورا روزه بگیرد.
حکم
درباره تقدیم و ترجیح یکی از این دو دلیل بر دیگری، میان اصولی های اهل سنت اختلاف است:۱. جمهور آنها هم چون « رازی »؛ « بیضاوی » و « ابن حاجب » قول را بر فعل مقدم دانسته اند؛۲. عده ای دیگر، فعل را بر قول مقدم داشته اند؛۳. برخی دیگر نیز هیچ یک از آن دو را بر دیگری رجحان نداده اند.

جملاتی از کاربرد کلمه تعارض قول و فعل

نه رسم و راه زاهد رنگ و بوی عقل و دین جویم ز قول و فعل واعظ طالب صدق و صفا باشم
در اينجا به نسبت ميان قول و عمل در مومن اشاره شده است . آنچه را كه از نيكى مى گويد،خود به آن عمل است .
درهٔ ذاکر، در انتهای درهٔ سنگلاخ غیرمسکونی و متشکل از شانزده قول و قولچهٔ به این شرح است: پشمک، ترشک قول، پیازقول، صادقی، غورنو، شکرتخت، بیکتوت، بغری، توربند، بادرنگ، سنگ مزار، تینه بادرنگ، بلدرغونک بالا، بلدرغونک پایین، کرم کُش و قطار سنگ.
و گر بداست چو درد دست سیم و زر دارد به نزد خلق همه قول و فعل او نیکوست
به قول و عهد تو دیگر که اعتماد کند که هر سخن که بگفتی از آن بگردیدی
در فصل 20 از باب 11 سفر اسفار در فرق بين ملكه وحال آمده است كه قول و فعل تا مادامى كه در اكوان حركات و مواد مكونات وجود دارند حظىاز بقا و ثبات ندارند، ولكن كسى كه كارى را انجام دهد يا سخنى را گويا شود؛ درنفسى او اثرى محقق مى شود و در قلب او براى زمانى حالى و كيفيتى بوجود مى آيد وقتىافعال و اقوال تكرار گردد آثار آن در نفس ‍ استحكام مى يابد وحال نفسانى به صورت ملكه نفسانى مى گردد زيرا فرق بينحال و ملكه همانند فرق بين شدت و ضعف است و اشتداد در كيفيت بهحصول صورت جوهريه اى منجر مى شود كه اين صورت جوهريه مبدا براىمثل اين كيفيت مى گردد. مثل حرارت ضعيف در ذغال وقتى كه شدت پيدا كند به صورت آتشسوزنده اى مبدل مى شود و همچنين كيفيت نفسانى وقتى اشتداد يابد ملكه راسخه در نفس مىگردد يعنى صورت نفسانيه اى مى گردد كه مبداء آثار مختص بدان مى شود كهفعل مناسب با آن ، به سبب آن صورت نفسانى با سهولت ، بدونتعمل و تحمل زحمت از نفس ‍ صادر مى شود.
ديگر از گرفتاريهاى مخالطت با مردم اين كه خداىجل جلاله و فرستاده او و جانشينان پاك او مى خواهند مخالطت و معاشرت و مصاحبت شما باديگران بر ميزان عدل و انصاف باشد، و تقرب شما واقبال شما در قول و احسان به آن بنا به دريافت و جلوه تقرب جستن آنان به خداى عزوجل و به فرستاده او صلى الله عليه و آله و به خاصان او باشد، و شما به ميزان رغبتآنان در طاعت خداى جل جلاله و اجراى فرمانهاى او به آنان نزديك شويد و روى آوريد.
اما هر چه باشد بطور مسلم در بين اين دو نوع مخلوق ، حقيقت معناى سخن گفتن و سخنشنيدن هست ، و اثر قول و مخصوصا فهم ، معناى مقصود و ادراك آن را دارد، هر چند كهقولى چون قول ما ندارند، و همچنين بين خداى سبحان و بين ملائكه و شيطانقول هست ، اما نه چون ما، كه عبارت است از ايجاد صوت از طرف صاحبقول ، و شنيدن آن از طرف مقابل .
در زمینه این نقل قول و توسعه نظریه او و نقش اصلی آن در بدهی، یادآوری می‌شود که فیشر بخاطر اعتماد به نفس بیش از حد قبل از سقوط بورس با خرید قرضی سهام بدهی بالا آورد و بسیار آسیب دید.
مفسران و قرآن شناسان از آغاز كاوشهاى تفسيرى و قرآن شناسانه خود درباره حروفمقطعه قرآن به بحث و بررسى پرداخته ، آراء و احتمالهاى گوناگونى ابراز داشتهاند كه از قول و احتمال مى گذرد. (89) اكنون بهنقل و نقد برخى از آنها مى پردازيم .
نـويـسنده گويد كه آنچه را كه اين محققين ذكر فرمودند مبنى بر مسامحه است . و الا شكرعـبـارت از نـفـس مـعـرفـت بـه قـلب و نـفـس اظـهـار بـه لسـان وعمل به جوارح نيست ، بلكه عبارت از يك حالت نفسانيه است كه آن حالت خود اثر معرفتمـنـعـم و نـعـمـت و ايـنـكـه آن نـعـمـت از مـنـعـم اسـت مـى بـاشـد، و ثـمـره ايـن حـالتاعمال قلبيه و قالبيه است . چنانچه بعضى محققين قريب به اين معنى فرمودند گرچه آنفـرمـوده نـيـز خـالى از مـسـامـحـه نـيـسـت . فـرمـوده اسـت : بـدان كـه شـكـرمقابل نمودن نعمت است به قول و فعل و نيت . و از براى آن سه ركن است :
قول و غزلی که دل رباید همه را چنگت بوصول چپ سراید همه را
((خداوند گفته هاى غلوآميز و باورهاى آنان را از شما دور كند آنان را همين بس كهدوستانشان از آنان بيزارى مى جويند. خداوند اعتقادات شما را پايدار كند و آن را گذارقرار ندهد و شما را با قول و گفتارى ثابت در دنيا و آخرت نگهدارد و پس از هدايتگمراهتان نكند...)).(781)
يكى ديگر لفظ (قص ) است ، كه در آن باره فرموده : (يقص الحق ) حق را مىسرايد. و معناى سخن گفتن در همه اين الفاظ يعنى در وحى و الهام و نباء و قصه همانمعنائى است كه در اول بحث گفتيم ، و آن اين بود كه حقيقت معناىقول در اين موارد بايد باشد، و اثر قول و خاصيت آن را داشته باشد،