معنی کلمه تعادل چشم در دانشنامه اسلامی
چشم منافقان، به هنگام خبردار شدن از جنگ احزاب به چرخش افتاد که در قرآن هم خداوند می فرماید:اشحة علیکم فاذا جاء الخوف رایتهم ینظرون الیک تدور اعینهم کالذی یغشی علیه من الموت... • یحسبون الاحزاب لم یذهبوا وان یات الاحزاب یودوا لو انهم بادون فی الاعراب یسـلون عن انبائکم ولو کانوا فیکم ما قـتلوا الا قلیلا.آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند؛ و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، می بینی آنچنان به تو نگاه می کنند، و چشمهایشان در حدقه می چرخد، که گویی می خواهند قالب تهی کنند! امّا وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما می گشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه می کنند!) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند؛ آنها (هرگز) ایمان نیاورده اند، از این رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد؛ و این کار بر خدا آسان است. •آنها گمان می کنند هنوز لشکر احزاب نرفته اند؛ و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست می دارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جویا گردند؛ و اگر در میان شما باشند جز اندکی پیکار نمی کنند! .در آیه بعد می افزاید: ((انگیزه تمام این کارشکنیها این است که آنها در همه چیز نسبت به شما بخیل اند)) (اشحة علیکم ).نه تنها در بذل جان در میدان نبرد که در کمکهای مالی برای تهیه وسائل جنگ، و در کمکهای بدنی برای حفر خندق، و حتی در کمکهای فکری نیز بخل می ورزند، بخلی تواءم با حرص و حرصی روز افزون !بعد از بیان بخل آنها و مضایقه از هر گونه ایثارگری ، به بیان اوصاف دیگری از آنها که تقریبا جنبه عمومی در همه منافقان در تمام اعصار و قرون دارد پرداخته چنین می گوید: ((هنگامی که لحظات ترسناک و بحرانی پیش می آید آنچنان جبان و ترسو هستند که می بینی به تو نگاه می کنند در حالی که چشمهایشان بی اختیار در حدقه به گردش آمده ، همانند کسی که در حال جان دادن است )) ! (فاذا جاء الخوف راءیتهم ینظرون الیک تدور اعینهم کالذی یغشی علیه من الموت ).
تعادل چشمان پیامبر
تعادل چشمان پیامبر صلی الله علیه وآله، در شب معراج حفظ شده بود.ولقد رءاه نزلة اخری• عند سدرة المنتهی• ما زاغ البصر وما طغی.و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد،•نزد « سدرة المنتهی »•چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد (آنچه دید واقعیّت بود)!
ترس از بین بردن تعادل
ازبین برنده تعادل چشمان انسان، ترس است.اذجاءوکم... واذ زاغت الابصـر.... (به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدّت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید. . .آیه بعد که ترسیمی از وضع بحرانی جنگ احزاب، و قدرت عظیم جنگی دشمنان، و نگرانی شدید بسیاری از مسلمانان است چنین می گوید: (به خاطر بیاورید زمانی را که آنها از طرف بالا و پائین شهر شما وارد شدند (و مدینه را در محاصره خود قرار دادند) و هنگامی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده بود جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید)! (اذ جائوکم من فوقکم و من اسفل منکم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا).بسیاری از مفسران کلمه (فوق) را در این آیه اشاره به جانب شرق مدینه می دانند که قبیله (غطفان) از آنجا وارد شدند و (اسفل) را اشاره به غرب که قبیله قریش و همراهان آنها از آنجا ورود کردند. .. فاذا جاء الخوف رایتهم ینظرون الیک تدور اعینهم...آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند؛ و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، می بینی آنچنان به تو نگاه می کنند، و چشمهایشان در حدقه می چرخد، که گویی می خواهند قالب تهی کنند! امّا وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست، زبان های تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما می گشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه می کنند!) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند؛ آنها (هرگز) ایمان نیاورده اند، از این رو خداوند اعمال شان را حبط و نابود کرد؛ و این کار بر خدا آسان است.