تشکیلات روحانیت شیعه

معنی کلمه تشکیلات روحانیت شیعه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تشکیلات روحانیت شیعه گروهی از علما، مراجع تقلید، مجتهدان، راویان و محدثانی که پیرو و معتقد به امامت حضرت علی و فرزندان معصوم (علیهم السّلام) هستند و تحت یک نظام فرهنگی و اجتماعی در راه تحقق اهداف خاصی شکل گرفته و فعالیت می کنند. این تجمع، ابتدا حول محور یک چهره معصوم ـ در عصر رسالت و امامت ـ و پس از او، عمدتاً حول محور یکی از عالمان و فقیهان طراز اول وجود داشته که به تدریج بر گستردگی آن افزوده شده است.
این واژه به کسانی اختصاص دارد که به تعلیم و تعلم علوم دینی اشتغال داشته یا هنوز بدان مشغول اند. البته در زمان رسالت و امامت معصومان و سده های نزدیک به آن ها، از این کلمه ها استفاده نمی شده و ایشان را به نام های «فقیه»، «محدث» و «راوی» می شناختند. مفهوم «روحانیت» در بردارنده عالمان، مراجع تقلید، مجتهدان، محدثان، قاضیان و متعلمان است.
تعریف شیعه
مفهوم «شیعه» بر پیروان و معتقدان به امامت حضرت علی (علیه السّلام) و فرزندان معصوم آن حضرت (علیهم السّلام) صدق می کند. «روحانیت شیعه» هم آن دسته از افراد جامعه شیعی هستند که به تعلیم و تعلم و تبلیغ و ترویج آموزه هایی که «معالم دین» و «معارف اهل بیت» نامیده می شود، اشتغال دارند و با عناوین خاصی که سلسله مراتب آن ها را می رساند، در حوزه های آموزش و تبلیغ ایفای نقش می کنند.
تعریف سازمان اجتماعی
درباره مفهوم «سازمان» تعبیر واحد و مورد اتفاقی وجود ندارد، اما در عین حال بیش ترین تعریف هایی که برای این مفهوم ارائه شده، ویژگی مشترکی را مطرح کرده اند.
برای دیدن تعریف های سازمان نک: کوئن، بروس، مبانی جامعه شناسی، ترجمه غلام عباس توسلی و رضا فاضل، ص۳۶۷.
...

جملاتی از کاربرد کلمه تشکیلات روحانیت شیعه

پس از سال ۱۹۵۳، حکومت ایران، از دموکراسی فاصله گرفته و به‌طور فزاینده‌ای برای احیای سیاست‌های رضاشاه و از بین بردن نفوذ روحانیت شیعه، از حکومت و زندگی مردم تلاش کرد. در اواخر دهه ۱۹۶۰، محمدرضا پهلوی، روحانیون شیعه را مجبور به حضور در دانشگاه‌های دولتی کرده بود تا مانند مدارس الهیات کاتولیک و مسیحی، گواهی دینی و مجوز تبلیغ دریافت کنند. محمدرضا شاه همچنین در دهه ۱۹۷۰ اقداماتی را برای حذف روحانیون شیعه از حضور در مجلس و اعمال محدودیت‌هایی برای مراسم‌های مذهبی و اعمال مذهبی آغاز کرد.
او روش رضاشاه را در قلع و قمع روحانیت شیعه در پیش نگرفت و به آنان (همچون سید حسین طباطبایی بروجردی) احترام می‌گذاشت. اما پس از مرگ بروجردی و مرجعیت روح‌الله خمینی فاصله‌اش با روحانیت شیعه زیاد شد. مخالفت خمینی با اصول انقلاب سفید در سال ۱۳۴۲ سرآغاز این فاصله بود که به قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ منجر شد.
صفویان به تقلید از عثمانی‌ها، در ابتدای سده شانزدهم میلادی روحانیت شیعه را به‌عنوان شیخ‌الاسلام وارد دستگاه دولتی خود کردند تا با فتواهای خود از سیاست‌های آنها پشتیبانی کنند. این منصب در زمان پادشاهان ضعیف مثل شاه تهماسب یکم یا شاه سلیمان یکم و شاه سلطان حسین قدرت بیشتری به‌دست می‌آورد و اقدام به تغییرات گسترده دینی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی در کشور می‌کرد. صفویان مرزهای سیاسی و جغرافیایی خود را با مذهب شیعه ترسیم می‌کردند. همین امر سبب شد که در آینده و حتی پس از تأسیس دولت_ملت‌های مدرن در ایران، نوعی مرزبندی عقیدتی مرزهای ایران را ترسیم کند. سرانجام پس از بیش از دو قرن تمرکز قدرت، بی‌هدفی، ناکارآمدی شاهان، نفاق در محافل حکومتی و تندروی برخی روحانیون شیعه چون محمدباقر مجلسی در تبلیغ انزجار از اهل تسنن باعث شورش مردم اهل سنت کردستان و آسیای میانه و مخصوصاً افغان‌های خراسان و تسخیر پایتخت و سرنگونی صفویه شد.
آنچه به خمینی کمک کرد بتواند رهبری انقلاب را به دست بگیرد این بود که او اولا توانست روحانیت شیعه را که معمولاً جناح گرا و فردگرا هستند را ماهرانه در حمایت از خود متحد کند. ثانیاً خمینی توانست گروه‌های سیاسی مختلف با اهداف مختلف را با هدف حذف شاه متحد کند. ثالثاً خمینی توانست با تعبیر مبارزه خود علیه شاه در قالب شعارهای آسمانی، توده‌های مردم به خصوص طبقات پایین را جذب کند. انقلاب بدین ترتیب تبدیل به بازسازی واقعه کربلا و جنگ بین حق و باطل شد که در آن حامیان و مخالفان انقلاب نقش‌های حسین و یزید را تداعی می‌کردند. شخصیت خمینی در تبعید، شخصیت مهدی را تداعی می‌کرد که از طریق نوابش به پیروان خود پیام می‌فرستد.
گفته شده که در این دوران روحانیت شیعه با سه جریان مختلف روبرو گردید: ۱) محصلین ایرانی بازگشته از اروپا و آشنائی آن‌ها با علوم جدید و مظاهر تجدد که با برداشت‌های سنتی آنان به هیچ‌وجه هم‌خوانی نداشت و نیز تعداد روزافزون دانشجویانی که تحت نفوذ معلمان و استادان از اروپا برگشته بودند، و هر دو گروه قدرت روحانیون را سخت خدشه‌دار می‌کردند. ۲) نیروهای چپ که هیچ‌گونه سازشی با تفکرات دینی نداشتند و روحانیت کلاً مورد قبول آن‌ها نبود. ۳) بهائیان که منکر قدرت روحانیون بودند و پایهٔ نسبتاً بزرگی در جامعه داشتند. بنابر این مجموعه‌ای از مقررات تبعیض‌آمیز علیه بهائیان به‌وسیلهٔ دولت اتخاذ و توسط ساواک به‌اجراء درآمدند. بنا بر قانون استخدام کشوری جدید، متقاضیان مشاغل دولتی می‌بایست مذهب خود را ذکر کنند و تنها در صورتی‌که متدین به یکی از مذاهب به رسمیت شناخته شده کشور بودند می‌توانستند استخدام شوند.
بنا بر نظریه‌های شیطانی، ناکامی ایران در دستیابی به جایگاه «طبیعی» سیاسی، نظامی، فرهنگی و مذهبی برتر خود نتیجه توطئه نیروهای جهانی خصم، «غربزدگی یونانی،» فراماسونری، صهیونیسم، بهایی و حتی روحانیت شیعه است.
این سیاست رضاشاه، مورد انتقاد مذهبیون بود و او از سوی ناظران خارجی به‌عنوان فردی مستبد شناخته می‌شد، اما قصد داشت ایران را سکولاریزه کند و نفوذ روحانیت شیعه بر حکومت و جامعه را از بین ببرد. در طول سلطنت او، اولین نمونه‌های افراط گرایی و تروریسم اسلامی در ایران به‌عنوان واکنشی متقابل علیه سیاست‌های سکولاریستی او ظاهر شد. به‌عنوان مثال، سیاستمداران و نویسندگان سکولاریست مانند احمد کسروی توسط افراد مسلمان ترور شدند که از این افراد می‌توان به مجتبی نواب صفوی اشاره کرد، فردی که از سوی نظام جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان یک قهرمان معرفی می‌شود.
سید طالب صدر به خاطر خواندن نماز میت بر جنازه محمدرضا پهلوی، آخرین شاه ایران که در مصر دفن شد، مورد انتقاد بسیاری از روحانیان شیعه قرار گرفت. با این حال، وی از اقدام خود ابراز پشیمانی نکرد و روحانیت شیعه را به سیاست‌زدگی و قدرت‌طلبی متهم کرد. وی در گفت‌وگو با تلویزیون العربیه گفت: «با اینکه من از مؤسسین اصلی حزب الدعوه هستم، اما اکنون به عملکرد این حزب و آزمندی برخی از اعضای آن برای مسلط شدن و رسیده به اریکه قدرت اعتراض دارم.»