ترسیده کار

معنی کلمه ترسیده کار در لغت نامه دهخدا

ترسیده کار. [ ت َ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) ترسیده گار. کسی که بترساند و ترس دهنده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه ترسیده کار در فرهنگ فارسی

ترسیده گار کسییکه بترساند و ترس دهنده .

جملاتی از کاربرد کلمه ترسیده کار

مارها در حالت عادی، انسان شکار نمی‌کنند؛ مگر آنکه زخمی یا ترسیده باشند. بیشتر مارها ترجیح می‌دهند از تماس یا حمله به انسان پرهیز کنند. در حالت کلی مارهای غیر سمی خطری برای انسان ندارند. تنها استثناء مارهای چنبره‌ای بزرگ مانند پایتون‌ها و آناکوندا است. گزیدگی یک مار غیر سمی معمولاً بی‌خطر است؛ چون دندان‌های مار برای پاره کردن یا ایجاد زخم عمیق طراحی نشده‌اند، بلکه تنها برای گرفتن شکار و نگاه داشتنش کار می‌کنند. با این حال احتمال عفونت و آسیب به بافت محل گزیدگی مار غیرسمی وجود دارد. مارهای سمی خطر بسیار بزرگتری برای انسان‌اند.: ۲۰۹  سازمان سلامت جهانی، مارگزیدگی را زیر ردهٔ «دیگر شرایط نادیده گرفته شده» فهرست می‌کند.
بچه‌ها هنگام مواجه با او واقعاً ترسیده بودند و این همان چیزی بود که من می‌خواستم.» موسکیتی دربارهٔ ظاهر پنی‌وایز نیز مطالبی را مطرح کرد: «ما سعی کردیم چهره «آن» را تهدیدآمیز از کار دربیاوریم و برای همین هم بود که گریم بیل هربار چهار تا شش ساعت طول می‌کشید.».
هنگامی که شاه و دوستانش مشغول خوردن سوپ بودند کارل ماگنوس تیگرستدت با یک نامه به سوی شاه آمد. نامه به زبان فرانسوی بود. شاه نامه را در جیبش گذاشت و از او پرسید چه کسی این نامه را به تو داده است. بعد از صرف دسر، شاه نامه را به هانس هنریک ون اسن، اسطبلدار سلطتنی که کنارش نشسته بود نشان داد. نامه تهدید آمیزی که نویسنده آن ناشناس بود، اما در واقع کارل پونتوس لیلیهورن آن را نوشته بود. ون اسن بسیار نگران شد. او با نگرانی از شاه خواست که به پایین و رقص باله نرود. شاه در جواب به او می‌گوید که:«می‌خواهی آنان تصور کنند که من ترسیده‌ام؟» او از شاه می‌خواهد که حداقل زرهی را در زیر لباسهای خود بپوشد. شاه از این کار سر باز می‌زند و ماسک و شنل ابریشمی سنگین و کلاه مثلثی خود را می‌پوشد.
سفیدبرفیِ گم‌شده و ترسیده، با حیوانات جنگلی دوست می‌شود که او را به کلبه‌ای در اعماق جنگل هدایت می‌کنند. سفیدبرفی با یافتن هفت صندلی کوچک در اتاق غذاخوری کلبه، تصور می‌کند که کلبه، خانهٔ نامرتب هفت کودک یتیم است. او با کمک حیوانات به تمیزکردن مکان و پختن غذا ادامه می‌دهد. سفیدبرفی به زودی متوجه می‌شود که این کلبه خانه هفت کوتوله به نام‌های «داک»، «گرامپی»، «اِسلیپی»، «هَپی»، «بَشفول»، «اسنیزی» و «دوپی» است که در یک معدن نزدیک کار می‌کنند. وقتی آن‌ها به خانه بازمی‌گردند، از اینکه کلبه خود را تمیز می‌بینند نگران می‌شوند و مشکوک می‌شوند که یک مزاحم به خانه آنها حمله کرده باشد. سفیدبرفی خود را معرفی می‌کند و کوتوله‌ها در نهایت پس از اینکه او به آنها پیشنهاد تمیزکردن و آشپزی می‌دهد، از او در خانه‌شان استقبال می‌کنند. سفیدبرفی برای کوتوله‌ها خانه‌داری می‌کند در حالی که آنها در طول روز جواهرات را از معدن استخراج می‌کنند؛ در شب، همه آنها آواز می‌خوانند، موسیقی می‌نوازند و می‌رقصند.
لری کریمر در یادداشتی دربارهٔ این سازمان می‌گوید که تا زمان مرگ مک فارلین، «جی‌ام‌اچ‌سی اساساً همان کاری را می‌کرد که وی آغاز کرده بود: مشاوره بحران، کمک‌های حقوقی، داوطلبان، سیستم دوستانه، مددکاران اجتماعی» به عنوان بخشی از سازمانی که به بیش از ۱۵۰۰۰ نفر مبتلا به اچ‌آی‌وی و ایدز خدمات ارائه می‌کرد. کریمر در مصاحبه ای با نیویورک تایمز پس از مرگ مک فارلین در ماه مه ۲۰۰۹، گفت «راجرز یک تنه این گروه مبارز را که از مردان واقعاً ترسیده و اکثراً جوان تشکیل شده بود، را برد، یک دفتر برای ما پیدا کرد و همه برنامه‌ها را تنظیم کرد.»
اردوگاه‌ های ترانزیت، توقف‌گاه‌ های موقتی در مسیر به اردوگاه‌ های کار اجباری در طول هولوکاست بودند. بسیاری از کودکان همراه با خانواده‌ هایشان به این اردوگاه‌ ها آورده می‌شدند، بی‌ آنکه بدانند چه چیزی در انتظارشان است. برخی امیدوار بودند که در آنجا زندگی جدیدی را آغاز کنند و دوستان جدیدی پیدا کنند، در حالی که بسیاری دیگر ترسیده بودند. کودکانی که به اردوگاه‌ های ترانزیت آورده می‌شدند، از پیشینه‌ های مختلفی بودند.
۱- اینکه نویسندهٔ انتقاد فوق می‌گوید: "در رساله غلاطیان گوشه ای از این اختلافات گزارش شده" کاملاً بی اساس است. منظور نویسندهٔ انتقاد فوق کدام اختلافات است؟ در رساله‌های پولس فقط در رسالهٔ غلاطیان در خصوص "واقعهٔ انطاکیه" است که پولس اعتراض خود را به "عمل (act) و مواجههٔ پطرس" در هنگام سررسیدن افرادی از یهودیان اِفراطی (احتمالاً فریسی) از اورشلیم روایت می‌کند. این اختلاف اعتقادات نیست، بلکه صرفاً اعتراض به این موضوع است که پطرس "قبل از آمدن بعضی از جانب یعقوب، با امت‌ها غذا می‌خورد؛ ولی چون آمدند، از آنانی که اهل ختنه بودند ترسیده بازایستاد و خویشتن را جدا ساخت". نیّت پطرس رسول قطعاً نیّت درستی بود: جلوگیری از ایجاد تنش، اما نحوهٔ عملکرد وی، از آنجا که می‌توانست باعث سوءبرداشت شود، نحوهٔ عملکرد اشتباهی بود، چرا که این کار -فاصله گرفتن از مسیحیان غیریهودی- به نوعی می‌توانست تأیید مواضع یهودیان تندرویی قلمداد شود که غیریهودیان را نجس و ناپاک می‌دانستند. پطرس قلباً راضی به فاصله از مسیحیان غیریهودی نبود.
اثرات این سلاح قدرت او را تخلیه می کند و سوپرمن را در رحمت زاد قرار می دهد. سوپرمن در حالی که منتظر بازگشت قدرت هایش است سعی می کند فرار کند. او از غیرنظامیان ترسیده یک تلفن همراه می خواهد و یکی از شهروندان از این کار پیروی می کند و به سوپرمن این فرصت را می دهد که احتمالاً برای آخرین بار با مارتا صحبت کند.
چنگیزخان بیمار شد و با آگاهی از خبر شورش فرمانروایی به نام تانگوت به مغولستان بازگشت. تانگوت نیز که ترسیده بود تقاضای بخشش کرد و چنگیز گفت بیمارم و صبر کن تا حال من بهتر شود اما بیماری که گویا ناشی از عفونتی بود که از هوا دریافت کرده بود او را از پای انداخت. او کار را به فرزندانش سپرده بود.
در اواسط قرن شانزدهم میلادی جیوانی باورهای خود را راجع به احتمالاتی که به طراحی می‌توانند کمک کنند، منتشر کرد. باتیستا دوربین تاریکخانه‌ای عظیمی ساخت و از میهمانان خود خواست که درون اتاقک تاریکی بر روی صندلی‌ها بنشینند، سپس از گروهی بازیگر خواست تا بیرون از اتاقک تاریک (یا همان دوربین عظیم) مقابل سوراخ کوچکی که بر روی دوربین بود به اجرای نمایش بپردازند، به محض اینکه تصویر بازیگران در اندازه‌ی واقعی آن‌ها به صورت وارونه بر روی دیوار مقابل حضار درون دوربین عظیم ظاهر شد، عده‌ای به گمان اینکه سحر و جادویی در کار است ترسیده و فرار کردند. باتیستا نیز به جرم جادوگری در دادگاه‌های وقت ایتالیا محکوم شد.