تاج شمع. [ ج ِ ش َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شعله شمع. ( غیاث اللغات از مصطلحات ) ( آنندراج ) : به مجلس اشک ریزان سر نهادم ز تاج شمع بالین برنهادم.زلالی ( از آنندراج ).بنامش می کنم اول رقم منشور دیوان را چو تاج شمع زرین می کشم طغرای عنوان رامیرزا شریف خازن ( از آنندراج ).
معنی کلمه تاج شمع در فرهنگ فارسی
شعله شمع .
جملاتی از کاربرد کلمه تاج شمع
کمر نبسته به قصد هلاک خود چون شمع کجا ز بزم جهان تاج زر توانی برد؟
کی این جان ما باد پیشت فدی ایا شمع اسلام و تاج هدی
که هر سروری را به سر، تاج بود فروغ رخش شمع معراج بود
جوهر شمشیر شاهی، آبروی تاج و تخت شعله ی شمع عدالت، شاه دین، عباس شاه