[ویکی فقه] بوی شراب های بهشتی (قرآن). قرآن کریم می فرماید، نوشیدنی ابرار در بهشت ، دارای عطر و بوی زنجبیل ، کافور و مشک می باشد. قرآن کریم می فرماید، نوشیدنی ابرار در بهشت ، دارای عطر و بوی زنجبیل می باشد: «ان الابرار... • ویسقون فیها کاسا کان مزاجها زنجبیلا»، و در آنجا از جامهایی سیراب می شوند که لبریز از شراب طهوری است که با زنجبیل آمیخته است. عربها از زنجبیل برای خوشبو کردن استفاده می نموده اند، از این رو قرآن فرموده است که شراب بهشتیان با زنجبیل مخلوط است. بوی کافور نوشیدنی ابرار در بهشت، دارای عطر و بوی کافور می باشد: «ان الابرار یشربون من کاس کان مزاجها کافورا»، ابرار (نیکان) از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است. مقصود، کافوری است که بوی خوش دارد و آن مانند کافور دنیا نیست. بوی مشک شراب بهشتیان (ابرار)، دارای بوی مطبوع مشک است: «ان الابرار لفی نعیم• یسقون من رحیق مختوم• ختـمه مسک...»، مسلما نیکان در انواع نعمت متنعمند.• آنها از شراب زلال دست نخورده سربسته ای سیراب می شوند.• مهری که بر آن نهاده شده از مشک است،.... . ← ظرف شراب ...
جملاتی از کاربرد کلمه بوی شراب های بهشتی
مأموریت چهارم هرکول، گرفتن گراز اریمانتوس بود. هرکول در طول مسیرش، فولوس را که سانتوری مهربان و خوشبرخورد و همچنین یکی از دوستان قدیمیش بود، ملاقات کرد. او در غاری که فولوس در آن سکنی گزیده بود، با او مشغول غذا خوردن شد و از او خواست برایش شراب بیاورد. فولوس تنها یک خمره شراب داشت که هدیهای از جانب دیونیسوس (خدای شراب) به همه سانتورهای کوه اریمانتوس بود. هرکول او را قانع کرد که خمره را باز کند. سانتورهای دیگر با استشمام بوی شراب به سمت آن جذب شدند. آنها غافل از آنکه شراب میبایست به وسیلهٔ آب رقیق شود، با نوشیدن آن مست شده و به هرکول حمله کردند. هرکول هم پیکانهای زهرآگین خود را به سمت آنها شلیک کرد و سانتورها به سمت غار کایرن عقب نشستند.
چو طفل غنچه اگر می خورد سبوی شراب نمی توان ز لب او شنید بوی شراب
بوی شراب عشق تو بیهوشی آورد رنگش ز رنگ عقل فراموشی آورد
به جای دعوی از حرفم تراوش می کند معنی خم سربسته ام بوی شراب ساکنی دارم
از آن لب می وزد بویی و بوی خون ناب است این بیا تا تر کنم لب را، اگر بوی شراب است این
بوی کباب میزند از دل پرفغان من بوی شراب میزند از دم و از فغان تو
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
روی ناشسته ز دم جامی مئی کز بوی او تا لب گور آید از لبهای من بوی شراب
سودابه از این کار سیاوش نیز خشمگین میشود و او را متهم میسازد و داستان را واژگون به کاووس میگوید. کاووس برای بررسی صحت حرف او دست و پیراهن او را میبوید و بوی شراب درمی یابد اما از پیراهن سیاوش بوی گلاب استشمام میکند و متوجه میشود که سودابه به او دروغ گفتهاست و قصد میکند که سودابه را بکشد اما از ترس پدر سودابه، شاه هاماوران، با موبدان مشورت میکند و آنان میگویند که با گذر از آتش صحت و درستی حرف آنان مشخص میشود.
بسته به خویش مدعی عشق تو بیسبب بگو سست هوس شنیدهای بوی شراب دوستی
گریبانم مگیر، ای محتسب، چون میْپرستم من کزین دامان تر بوی شراب ناب میآید
شکسته رنگ نمی گردد از خمار کسی که از شراب قناعت کند به بوی شراب