بوی دان

معنی کلمه بوی دان در لغت نامه دهخدا

بوی دان. ( اِ مرکب ) ظرفی را گویند که در آن چیزی از عطریات کرده باشند. ( برهان ). ظرفی که در آن چیزهای معطر نهند. ( فرهنگ فارسی معین ). ظرفی که در آن عطر و بوی خوش کنند و آنرا بعربی جونه گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از رشیدی ). جونه. سله خرد عطاران که چرم بر آن کشیده باشند. ( منتهی الارب ). جونه. ( نصاب الصبیان ) ( زمخشری ). عتیده. ( مهذب الاسماء ). طبله. عطردان.

معنی کلمه بوی دان در فرهنگ عمید

ظرفی که در آن عطر و چیزهای خوشبو بگذارند، عطردان.

معنی کلمه بوی دان در فرهنگ فارسی

ظرفی را گویند که در آن به چیزی از عطریات کرده باشند .
( اسم ) ظرفی که در آن چیزهای معطر نهند.

جملاتی از کاربرد کلمه بوی دان

بآخر همان کنم که باول کردم. بینایی و گویایی و شنوایی و گیرایی و روایی بستانم، آن گه در لحد نهم، چنانک در اول جگر مادر آیینه ساختم، لحد آئینه سازم، تا چنانک آنجا راحت نعمت دنیوی بتو همی رساندم و کس را خبر نه، بآخر راحت بوی بهشت بتو میرسانم و کس را خبر نه، تا دانی که من رحیم و کریم و لطیف‌ام.