بو ستدن

معنی کلمه بو ستدن در لغت نامه دهخدا

بو ستدن. [ س ِ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از کسب کردن بو. ( آنندراج ) :
خار پهلو کند صحبت گل
گر ز خلق تو بو ستاند باغ.مجد همگر ( از آنندراج ).

معنی کلمه بو ستدن در فرهنگ فارسی

کنایه از کسب کردن بو .

جملاتی از کاربرد کلمه بو ستدن

ذوالنّون مصری گفت هر که خواهد که جوانمردان نیکو بیند ببغداد شود و سقّایان بغداد را ببیند گفتند چگونه گفت اندر آن وقت که مرا منسوب کردند نزدیک خلیفه بردند مرا، سقّائی دیدم، عمامۀ نیکو بر سر نهاده و دستار مصری برافکنده و کوز های سفالین باریک و نو، اندر دست گفتم این سقّای سلطانست گفتند نه که سقّای عامست، کوزه از وی فراستدم و آب خوردم و کسی با من بود ویرا گفتم دیناری فرا وی ده، بنستد گفت تو اینجا اسیری و از جوانمردی نبود از تو چیزی ستدن.
گفتند: ما به چه ایستاده‌ایم؟ وقت غنیمت ستدن است.
چیزی که جهان بدم بخواهد ستدن آن به که بدست خود بجانان دهمش
رب العالمين آفريننده و پرورنده و دارنده و كارساز عالميان ، از ملائكه و جن وانس و وحوش و طيور و بهائم و سباع و انواع حيوانات و غير آن ... الرحمن بخشنده وجود، بار ديگر در آخرت پس از فناى جهانيان الرحيم بخشنده ديگربار به راءفت و رحمت بر مؤمنان و جاى دادن ايشان در بهشت جاودان به امن و امان .مالك يوم الدين خداوند روز پاداش يا مالك و متصرف محض در روز رستاخيز، ياحافظ اعمال بندگان به روز بازپسين تا در دادن و ستدن ، كم و كاستى نشود و كارىبر غلط نرود، يا داور روز جزا كه ميان بندگان به حق حكم كند.