[ویکی فقه] بنایی قوم ثمود (قرآن). قوم ثمود ، علم بنایی و ساختمان سازی داشتند، خانه هایی در دل کوهها ایجاد می کردند. قوم ثمود به بنایی و ساختن خانه هایی در دل کوهها آشنا بودند:والی ثمود اخاهم صــلحا... «و به سوی (قوم) ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم). .....» واذکروا اذ جعلکم خلفآء... وتنحتون الجبال بیوتا... «و به خاطر بیاورید که شما را جانشینان قوم «عاد» قرار داد، و در زمین مستقر ساخت، که در دشتهایش، قصرها برای خود بنا می کنید و در کوه ها، برای خود خانه ها می تراشید! بنا بر این، نعمتهای خدا را متذکر شوید! و در زمین، به فساد نکوشید!» ولقد کذب اصحـب الحجر المرسلین «و «اصحاب حجر» (قوم ثمود) پیامبران را تکذیب کردند!» وکانوا ینحتون من الجبال بیوتا... «آنها خانه های امن در دل کوه ها می تراشیدند.» («حجر»، نام سرزمینی است و مسکن قوم ثمود بوده است.) وثمود الذین جابوا الصخر بالواد. «و قوم «ثمود» که صخره های عظیم را از (کنار) دره می بریدند (و از آن خانه و کاخ می ساختند)»
جملاتی از کاربرد کلمه بنایی قوم ثمود
مى گويند اين شهر در گذشته يكى از شهرهاى تجارى عربستان بوده ، و تا آنجا اهميت داشته كه (بطلميوس ) در نوشته هايش به عنوان يك شهر تجارى از آن نام برده است، و (پلين ) جغرافيدان رومى از آن بنام حجرى ياد مي كند. در روايتى مي خوانيم كه درسال نهم هجرت كه پيامبر براى دفع سپاه روم به تبوك لشگر كشى كرد، سربازان اسلام مي خواستند در اين منزل توقفى كنند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مانع آنها شد
در حديث ديگرى فرمود: ((اگر دسترسى به ايشان پيدا كردى ، مانند قوم ثمود آنها رابه قتل برسان )).
قوم ثمود از ماجرا خبردار شدند همه سلاح ها را برگرفتند و كسى از آن قوم نماند كه ضربتى به آن حيوان نزند و آنگاه گوشت او را بين خود تقسيم كردند و هيچ صغير وكبيرى از آنان نماند كه از گوشت آن حيوان نخورده باشد.
سبط ابن الجوزى مى گويد: جد من ، ابوالفرج ، در بغداد بر فراز منبر در حضوردانشمندان و بزرگان يزيد را لعن كرد. گروهى از جفاكاران برخاسته مجلس را ترككردند، ولى او اين آيه قرآن را تلاوت كرد: (اءلا بَعْدا لِمَدْيَنَ كَمَا بَعدَتْ ثَموُدُ)(94) (اهل مدين نابود گردند، همان گونه كه قوم ثمود به هلاكت رسيدند)!
آلوسـى درتـفـسـيـر خـود گـفـتـه اسـت : حـيـواناتِ قوم ثمود هرگاه شتر را مى ديدند، مىگـريـخـتـنـد و از تـرس رمـى مـى كردند. هنگام تابستان ، آن شتر از درّه بيرون مى آمد وحـيـوانـات ديگر مى گريختند و به سوى درّه سرازير مى شدند و در زمستان ، به طرفدرّه مـى آمـد و حـيـوانات ديگر از درّه بيرون مى رفتند. و فرار مى كردند همين امر سبب شدكه مردم در صدد قتل آن شتر برآيند و حيوانات خود را از آن شتر آسوده سازند.
5 - يغنوا از ماده غنى به معنى اقامت در مكان است ، و بعيد نيست از مفهوم اصلى غنا به معنىبـى نـيـازى گـرفـتـه شـده ، بـاشـد زيـرا كـسـى كـه بـى نـيـاز اسـتمـنـزل آمـاده اى دارد و مـجـبـور نـيـسـت هـر زمـان از مـنـزلى بـهمـنزل ديگر كوچ كند، جمله كان لم يغنوا فيها كه درباره قوم ثمود و همچنين قوم شعيب آمدهاسـت ، مـفـهـومش اين است آنچنان طومار زندگيشان در هم پيچيده شد كه گويا كه هرگز ازساكنان آن سرزمين نبودند.
قوم ثمود در وادى القرى كه منطقه اى ميان مدينه و شام بود سكونت داشتند. از عمرهاىطولانى بين سيصد تا هزار سال برخوردار بودند.
و در سوره فصّلت مى فرمايد: ما قوم ثمود را هدايت كرديم ، ولى آن ها كوردلى را بـر هـدايت ترجيح دادند و به جرم كارهايى كه مى كردند صاعقه عذاب خواركنندهگـريـبـانـشـان را گـرفـت ، فـقـط كـسـانـى را كه ايمان آورده و تقوا داشتند نجات داديم.(229)
هـمـچـنـين قوم ثمود و قوم لوط و اصحاب الايكه (قوم شعيب ) اينها احزابى بودند كه به تكذيب پيامبران برخاستند (و ثمود و قوم لوط و اصحاب الايكه اولئك الاحزاب ).
صـالح بـت بـزرگ آن هـا را خـواند، ولى پاسخ نداد. صالح گفت : چرا پاسخ نمى دهد؟ بدو گفتند: ديگرى را بخوان . صالح يك يك آن ها را خواند و هيچ كدام پاسخش را ندادند. سـپـس رو به مردم كرده و فرمود: ديديد كه من بت هاى شما را خواندم و هيچ كدام جوابم را نـدانـد. اكـنـون از من بخواهيد تا خداى خود را بخوانم و جواب شما را بدهد. قوم ثمود روبه بت هاى خويش كرده و گفتند: چرا پاسخ صالح را نمى دهيد؟ باز هم جوابى ندادند.