بس هم زنی
جملاتی از کاربرد کلمه بس هم زنی
ازین پس مرا خام و شمشیر بس همان نقل من بیلک و تیر بس
تو را بس همین نکته گر عاقلی بیابی اگر مرد صاحبدلی
سخن را تفاخر بود بس همین که آمد ثنای شهنشاه دین
دعا از من دو باشد شاه را بس همی گویم همی تا باشدم جان
شکرلله گر خوش و ناخوش به یادش می رسیم بس همین شادی کزو ما را نصیب غم رسد
مرد را بس همین گنه که قدم از مقرّ امان نهد بیرون
چو در زیستن برتری دید و بس همی جست آن پایه در هر نفس
باطل آمد لا ملا نزد حکیم از بس همی بر فراز سطح گردون گرد میدان میرسد
آن فریدون شد و این شاه جهانست به نقد بس همین فرق که این زنده بود آن مردار
معمای اسم فناییم و بس همین نفس مطلق ز ما میدمد