بزقدم. [ب ُ ق َ دَ ] ( ص مرکب ) جبان. ترسو. بزدل. ( ناظم الاطباء ). || حقیر و ناتوان و بطی ءالحرکة. ( از مصطلحات از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). شخص پست و حقیر وفرومایه. ناتوان. عاجز. ( ناظم الاطباء ) : منم باز و این زاغ طبعان چو عصفور منم شیر و این بزقدمها ثعالب.فوقی یزدی ( از آنندراج ).|| ظاهر آنست که کنایه از مبارک قدم باشد، بحکم الشاة برکة. ( آنندراج ).
معنی کلمه بز قدم در فرهنگ فارسی
ترسو بزدل .
جملاتی از کاربرد کلمه بز قدم
((بى ترديد زندگى انسان يك زندگى فكرى است و جز با ادراك كه فكر مى ناميمقوام نمى يابد، و از لوازم بناى زندگى بر فكر اين است كه هر چه صحيحتر و تمامترباشد، زندگى بهتر و محكمتر خواهد بود. بنابراين به هر سنت و آيينى پايبند باشيمو در هر راه رفته شده و يا ابتدايى كه قدم برداريم ، زندگى پابرجا مربوط بهفكر صحيح و قيم و مبتنى به آن است و به هر اندازه كه فكر صحيح باشد و از آن بهرهگرفته شود، زندگى هم قوام و استقامت خواهد داشت .))(496)
در حقيقت آيه يك دستور مهم اجتماعى را مخصوصا درباره رهبران در بر دارد، و آن اينكه آنها بايد آنقدر در كار خود مصمم و ثابت قدم و قاطع باشند كه حتى اگر هيچكس دعوت آنها را لبيك نگويد، دست از تعقيب هدف مقدس خويش بر ندارد و در عين دعوت ديگران به انجام وظيفه ، برنامه هاى خود را منوط به اجابت ديگران نشمرند، و هيچ رهبرى تا چنين آمادگى نداشته باشد قادر به انجام رهبرى و پيشبرد اهداف خود نيست مخصوصا رهبران الهى كه تكيه گاه اصلى آنها خدا است خدائى كه سرچشمه تمام نيروها و قدرت ها است .
لب پیاله گزیدی سر از خمار مپیچ گلی ز شاخ شکستی قدم زخار مپیچ
چو عاشق در بلا اوّل قدم زد حقیقت هر چه آمد او رقم زد
قدم پیش نه کز ملک بگذری که گر باز مانی ز دد کمتری
بی ترک سر ز راه ارادت نشان مجو بی راهبر به کوی محبت قدم مزن
و در اصـول كـافـى بـه سـنـد خـود از سـليـمان بن خالد روايت كرده كه گفت : امام صادق(عليه السلام ) فرمود: خداى تعالى مى فرمايد: (و ان الى ربك المنتهى )، پس بايداز ايـن كـلام ايـن نـتـيـجه را هم گرفت كه وقتى رشته بگومگوها خداى تعالى كشيده شد،ديگر بايد دم فرو بست ، و در آن وادى قدم نگذاشت .
تو آن رمیده غزالی که هر قدم زین راه بجستجوی تو صاحب توکلی برخاست
(مرداس ) را بتى بود از پاره سنگ و به پسرش (عباس ) وصيت كرد كه پس از او،آن را پرستش كند (عباس ) هم بر عبادت آن ثابت قدم بود تا آن كه درسال فتح مكه برحسب پيش آمدى به خود آمد و بت را آتش زد و خدمت رسول خدا رسيد و اسلام آورد. (307)
برون نه از حد هستی و از وجود قدم که بازماندگان خویشتن پرستانند
بلای عشق بدعوی قدم کمان کردست که داشتم بهمه عمر این تمنی را
اما جبهه ملی در انتخابات مجلس شورای اسلامی (دوره ششم) ۱۳۷۸ روشی متفاوت را درپیش میگیرد و با شعار همه جا - یک نفر- یک رأی - یک قدم خواستار حضور مردم در پای صندوقهای رأی میگردد اگرچه خودش برای این انتخابات نامزدی را اعلام نمیکند.
همچنين از همسرش ام المؤ منين خديجه ، دختر خويلد، خانه مسكونى او را در مكه ، كه بينصفا و مروه و پشت بازار عطارها واقع بود، به ارث برد كهعقيل بن ابى طالب پس از مهاجرت پيغمبر(ص ) به مدينه ، آنجا را فروخت و زمانى كهرسول خدا(ص ) در حجة الوداع قدم به مكه نهاد، از حضرتش پرسيدند: در كدام خانه اتفرود مى آيى ؟ فرمود: مگر عقيل خانه اى هم براى ما باقى گذاشته است (471)
لب شیران همه آنجاست که او راست رکاب سرشاهان همه آنجاست که او راست قدم
خاک قدم تو منزل خویش بر تاریک آسمان گرفته
مورسو شخصیت اصلی داستان بیگانه در اصل کسی نیست جز قسمتی از وجود خود کامو، وجودی که در آن شرایط ویژهٔ الجزایر به دلیل چندگانگی فرهنگی دچار نوعی ابتذال و پوچگرایی شدهاست. فقر اقتصادی یکی دیگر از مهمترین عوامل اثرگذار بر احساسات و رفتار مورسو است برای نمونه هنگامی که به خاطر ناتوانی مالی مورسو به اختیار مادرش را به نوانخانه میسپارد. اما باور به پوچگرایی در مورسو زمانی ظاهر میشود که نه تنها او به مادرش در نوانخانه سر نمیزند بلکه زمانی که مادرش فوت میکند هم احساس سوگواری یا ناراحتی از خویش نشان نمیدهد. این یکی از نخستین قدمهای او برای شکستن هنجارهای اجتماعی است.
(ولايت يعنى تسلط و قدرت ). درجه اولش اين است كه مالك اين دست مى شويد، مالكغرايز خودتان مى شويد قدم دوم ، مالك انديشه خودتان مى شويد. قدم به قدم (پيش مىرويد) تا مى رسيد به آنجا كه يك تسلطى هم بر جهان تكوين پيدا مى كنيد. ديگر اينحرفها را ندارد. اين حرفهاى منهاى بى شعورى و بى معرفتى است . ما على را به اينجهت دوست داريم و به اين جهت شيفته على هستيم كه در فطرت بشر اين موضوع نهفته است؛ آن كه از خود بيخود شده است ، آن كه ديگر خودى در جهان او وجود ندارد، هر چه هستخداست و جز خدا چيز ديگرى در بساط او نيست .
به گفته برخى ، كسى كه در آن باع ها قدم مى گذشت ، درختان ميوه آن طورى بود كه دهبـوز راه ، رنـگ آفتاب را نمى درد و اين راه بسيار رادر زير سايه درختان خرم و پر ميوه طى مى كرد.
بارى چون حرم را وداع كند، بايد در كمال تضرع و مشوش الحال باشد، كه هر كس او را ببيند ملتفت شود كه اين شخص عزيزى را گذاشته و مى رود، مثل گذاشتن ابراهيم اسماعيل و هاجر را بناى او بر اين باشد كه او زمان تمكن بازعود به اين مكان شريف نمايد، و بايد ملتف ميزبان باشد در همه حال ، مبادا به بى ادبى او را وداع نمايد كه ديگر خوش نداشته باشد اين ميهمان ابداالاباد (تا پايان عمر جهان ) به خانه او قدم گذارد اگر چه ميزبانجل جلاله سريع الرضاست ، ليكن مراعات ادب ، مهما امكن (يعنى تا آنجا كه امكان دارد)بايد از اين طرف بشود
در گلم تا مهر آن حضرت سرشتند از شرف خیمه زان سوی قدم زد گوهر یکتای من