برق یار
جملاتی از کاربرد کلمه برق یار
غافل بودم که یار بر ما بگذشت چون برق برهگذار بر ما بگذشت
برق به خرمن آشنا ابر به گلشن آشنا اشک به دامن آشنا کرد که کرد؟ یار کرد
میغ از هوا به یاری آ میغ چهرگان آمد ز برق نیزهٔ آتش فشان کشید
یار چون برق یمانی به سحرگاه گذشت خود تو در خوابی و آن برق یمان میگذرد