برسنگ زی
جملاتی از کاربرد کلمه برسنگ زی
گرمی عشقت ازین دستست ازیک جام او شیشه پرهیز خلقی بشکند برسنگ تو
يعنى و وحى كرديم به موسى ، هنگامى كه قومش از او آب خواستند، كه عصايت را برسنگ بزن ، پس جارى شد از آن دوازده چشمه كه هر قبيله آبشخور خود را دانستند. (اعراف /160)
زعشق ارطینت او داشتی ننگ بدل بستی مثال او نه برسنگ
برسنگ زند گوهر بی قیمت خود را هرکس که ازین سنگدلان گوشه نگیرد
روزی که روم ازین جهان با دل تنگ گردون زندم شیشهٔ هستی برسنگ
آنها که لاف افسر و اورنگ میزنند در بام هم سریستکه برسنگ میزنند
پیش چشمت که مستی همه زوست زده برسنگ شیشه خماران
مهر خاور را در محضر تو سر برسنگ جند اختر را درکشور تو پا درلای
زان پیشتر که سنگ کمی برسرش نهند برسنگ می زنم گهر شاهوارخویش