( باز هم آمدن ) باز هم آمدن. [ زِ هََ م َ دَ ] ( مص مرکب ) بهم آمدن. التیام یافتن : ور نیز جراحت به دوا باز هم آید از جای جراحت نتوان برد سنان را.سعدی ( بدایع ).
جملاتی از کاربرد کلمه باز هم امدن
حال به كربلا بياييد: در كربلا هم ، خورشيد ولايت يعنىجمال حسينى عليه السلام در خيمه ها جلوه گر بود و قمر بنى هاشم يعنى ابىالفضل عليه السلام از آن حضرت كسب نور علم و معرفت و فيوضات (حتى همان شحاعت وقوت بازو در ميدان جنگ ) مى كرد و در تمام اوقات از ولى خدا مدد مى خواست ، حتى آن وقتكه خواست جان بسپارد و گفت : برارد، برادرت را درياب ؛ نه اين است كه مقصودش كمكبراى اين عالم بود، بلكه چون وقت انتقال از اين نشاءه ديگر، و وقتى بسيار صعب ومشكل بوده است ، از ولى عصر خويش مدد خواست كه باز هم استقامتكامل از دست نرود و نيز از بس كه عاشق جمال حسينى بود، مى خواست در آن دم آخر هم يكبار ديگر چشمش بدان جمال بيفتد كه در حقيقت ،جمال الهى را ديده باشد. گويا زبان حالش اين بيت بوده است :
به ما چندی است بی مهر است آن مه رو چه خوش بودی اگر اندر میانمان باز هم صلح و صفا می شد
باز هم تر شد از قضا درِ من به وبال اوفتاد اختر من
من بدینها خرم و شکفتهام و از آنها درهم و آَشفته، باز همان «لا»یی که جان کاهد نه آن آری که دل خواهد اگر این نگارشها را گشوده یا دیدم و بر گزارشها گذشته یا شنیدم لال به خاک درآیم و کور از خاک برآیم از آن دسته که دانی رستهام و بدین رسته که خود یکی از بستگانی پیوسته، سختتر زین مخواه سوگندی.
گل جشن طرب چید دگر باره به بستان گردید قرین باز همی عیش و نعم را
و همچنين فرد را مى بينيم كه در هستيش و بقائش در وسط نواقصى و اضدادى و مضراتىواقع شده ، كه عقل به گردنش مى گذارد اين نواقص و اضداد و مضرات وجودش را از خوددفع كند، دليل اين وجوب باز همان حاجت ، و مجهز بودن خلقتش به جهازات دفاع است .
امام صادق عليه السلام : همانا بنده مومنى درباره حاجتى خداى خود را خوانده و دعا مى كنددر آن حال خداوند عزوجل به فرشتگان گويد حاجت او را ديگرتر بر آوريد چون مشتاقشنيدن صداى دعاى او هستم و در روز قيامت خداىعزوجل به آن بنده خواهد گفت : بنده من دعا كردى و من برآوردن حاجت تو را مدتى بهتاخير انداختم و ثواب دير برآوردن حاجتت را الان چنين و چنان خواهد و درباره فلان مطلبدعا كردى باز هم دعايت را دير مستجاب كردم و اكنون به عوض دير مستجاب شدن دعايتمزد و پاداش فراوانى خواهم داد. امام صادق عليه السلام فرمود: همين كه مومن خوبىنتيجه را مى بيند آرزو مى كند كه اى كاش هيچ يك از دعاهايش در دنيا مستجاب نمى شد.
باز هم سرپيچى و نافرمانى ولى اين بار نه از جانب شيطان ، كه از سوى آدم و حوا، وباز هم بررسى و محاكمه براى روشن شدن علت سرپيچى و گناه .
عمریم جهان باز همی خواند به خویش چون در نگریستم جهان بودم من
باختم عشق به آن روی و دلم برد ز دست تا برد بار دگر باز همان خواهم باخت
مشروحى در زمينه زيانهاى اين عمل داشته ايم ، ولى از نظر اهميت موضوع باز هم لازم استمطالبى بر آن افزوده شود.
تو خود چون آمدی خواهی شدن باز ندیده باز هم انجام و آغاز
وقتى سيصد سال دوم نيز به پايان رسيد و خواست نفين كند، دسته ديگرى از فرشتگاناز آسـمـان شـشـم آمـدنـد و از وى خـواسـتـنـد تا باز هم نفرين را به تاءخير اندازد، بدينترتيب سيصدسال ديگر نيز به تاءخير افتاد.
به عنوان مثال : اگر شما بشنويد كه مردى همراه فرزندان ، جوانان ، كودكان شيرخوار،
برادران ، خواهران ، بانوان و يارانش ، در بيابانى فرود آمده ، بدون هيچ گناهى در
محاصره بيدادگران خون آشام قرار گرفته ، بيدادى بسان بيدادى كه بر حسين عليه
السلام رفت بر او مى رود، در اين شرايط به طور قطع قلب شما بر او شعله ور و پاره
پاره مى شود، بالاتر از اين ، اگر بشنويد كه فردى گناهكار يا حلالگر حرام خدا و
يا حرامگر حلال خدا يا دشمن شخصى خودتان يا با فردى كافر، آنگونه وحشيانه و
بيرحمانه رفتارشده است ، باز هم ترحّم و رقّت قلب شما بر او، برانگيخته خواهد شد
و اشك ديدگانتان جارى .
(ابوذر اى رسول خدا (ص ) باز هم بر موعظه هاى خود بيفزاى .
گر به صد پیراهن یوسف بپیچی باز هم با دماغ آشفتگی ها می برم بوی تو را
در 29 آذر ماه مجلس تشكيل جلسه داد. باز هم خيابانى و ديگر نمايندگان سخنرانىكردند و به رد اولتيماتوم راى دادند.
بار دیگر بساخت و به نزدیک او آورد. باز هم فراغت نیافت که بخوردی.
خوشهای چونکه در نکردی باز هم ز بالای در فرو انداز
ملتى در مشرق زمين قيام مى كنند و حق مى طلبند. پس حق به آنان داده نمى شود و آنانمجدداً براى گرفتن حقشان قيام مى كنند، لكن باز هم صاحبان زر و زور و تزوير از دادنحق آنان امتناع مى ورزند. هنگامى كه ملاحظه مى كنند باين ترتيب حقشان را نمى توانند ازدشمن بگيرند، سلاحهايشان را به دوش انداخته ، با تكيه بر قدرت سلاح حقشان رامطالبه مى كنند. اين بار آنچه را مى خواهند به آنان داده مى شود. ولى ديگر نمىپذيرند و به قيام خود ادامه مى دهند و سلاحهايشان را جز به صاحب و ولىتحويل نمى دهند. يعنى تا ظهور مهدى موعود سلاحها را بر زمين نمى گذارند، و همواره درراه احياى حق با دشمنان مى ستيزند.