بارهنگ نیزه ای
معنی کلمه بارهنگ نیزه ای در دانشنامه عمومی
جملاتی از کاربرد کلمه بارهنگ نیزه ای
بازوی کفر و طعنۀ کفار شد قوی زانطعن نیزه ای که به پهلوی دین رسید
نیزه از بیم تو لرزانست تا با نیزه ای خنجر از سهم تو ترسانست تا با خنجری
بزد نیزه ای، آمد اندر برش به یک طعنه بفگند خود از سرش
یکی را بزد نیزه ای بر کمر کزان نیمه پشتش آمد به در
یکی نیزه ای زد به بازوش بر کی بردوخت بازو به پهلوش بر
بزد نیزه ای بر بر روشنش بدرید در بر همه جوشنش
چنان نیزه ای زد به پهلوی او که نوکش برون جست زانسوی او
یکی بود میرزا مؤمن جویبار به کف نیزه ای در میان ذوالفقار
یا خود قدحی زلعل سیراب پر نیزه ای از زمرد ناب