( آینه دار ) آینه دار. [ ی ِ ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) آنکه آینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن در آن بینند : ای آفتاب آینه دار جمال تو مشک سیاه مجمره گردان خال تو.حافظ.|| سرتراش. گرّای. سلمانی. گرّا. تانگول. تونکو. موی تراش. موی ستر. حلاق. مُزَیِّن. || توسعاً، دلاک. حجام.
معنی کلمه اینه دار در فرهنگ عمید
( آینه دار ) ۱. آن که آیینه پیش روی کسی نگه دارد تا چهرۀ خود را در آن ببیند. ۲. آرایشگر، سلمانی.
معنی کلمه اینه دار در فرهنگ فارسی
( آینه دار ) ( اسم صفت ) ۱ - آنکه آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن را در آن بینند . ۲ - سر تراش سلمانی گرای دلاک حجام .
جملاتی از کاربرد کلمه اینه دار
(صابر)! بُوَد امروز دلت خرم و روشن دوش آینه دار رخ زیبای که بودی؟
دل چو آرایش مژگان تر خویش کند داغ را آینه دار جگر خویش کند
دلم چو آینه کن زافتاب می قدحی بیار ماه من ای آفتابت آینه دار
رضا مافی در نوشتن خط نستعلیق پدیده جدیدی را تحریر و خلق نکرد. بلکه نستعلیق وی با عبور از آموزه اعتضادی و حسین میرخانی رهنمون پیدا کرد و در نهایت با سبک و سیاق میرزا غلامرضا اصفهانی به ثبت رسید. اینکه رضا مافی در روند خوشنویسی نستعلیق به شیوه شخصی رسید یک سؤال قابل تأمل است و باید منتظر بود تا مجموعه کاملی از آثار وی مورد تحلیل متخصصین حرفهای قرار بگیرد اما در مورد نکات فنی و شیوه مرحوم مافی همیشه این نکته مطرح است که او در عمر کوتاه خود یک برداشتکننده قوی از آثار میرزا بود تا جایی که به امانتدار و آینه داری برجسته برای شیوه او تبدیل شد.
بدر مشعل فروز آینه دار بر درش بنده ی منیرش نام
مهر کز سلک اناث است امیدی دارد که به آئین کنیزان شودش آینه دار
آینه دار رخت عارض ماه تمام تکیه گه منبرت پایه چرخ برین
ای دلت آینه دار صورت فیض ازل وی ضمیرت مظهر آثار لطف لایزال
پستی ندید مرتبه عشق من اسیر داغم همیشه آینه دار ستاره بود
دل آینه دار حضرت اوست دل بندهٔ خاص خدمت اوست
خون در دلم ز جلوهٔ گل جوش می زند باغ و بهار آینه دار لقای کیست؟