ایستگاه پیاده سوار
جملاتی از کاربرد کلمه ایستگاه پیاده سوار
چو خواهد کرد گردونت پیاده سواری را بکن ابرو گشاده
چه خبر دارد از پیاده سوار او همی تیزد و تو میتازی
چو خشم گیرد بر دشت و می خورد بسرای ازو سوار پیاده شود پیاده سوار
سیاست و کرم خواجه گردش فلک است کزو سوار پیاده شود ، پیاده سوار