اکثریت سپاه طالوت

معنی کلمه اکثریت سپاه طالوت در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اکثریت سپاه طالوت (قرآن). در قرآن کریم آمده است که سپاه طالوت علیه السلام با نوشیدن آب امتحان شدند و اکثریت آنان از این امتخان سربلند بیرون نیامدند.
طالوت چون دید که سران و افراد سپاه با چشم شک و تردید در کارش می نگرند و درباره سلطنتش چون و چرا دارند احتیاطی به کار برد و تصمیم گرفت که آنان را در معرض امتحان گدارد که مبادا در میدان نبرد و جنگ، سستی و مسامحه کنند و راه فرار پیش گیرند. طالوت به این منظور به قوم خود گفت شما به نهری خواهید رسید، پس هر کس از آب جز به مقدار کمی نیاشامد تا به این وسیله اخلاص و صمیمیتش را به من نشان دهد و هر کس بیش از این مقدار آشامید از فرمان من سربتافته و با من به مخالفت برخاسته است؛ پس چون لشکر به نهر رسید پیش بینی طالوت تحقق یافت زیرا جز عده مختصری همه بیش از حد ضرورت ننوشیدند.
آیه مورد بحث
اکثریت سپاه طالوت از فرمان آزمایشی «ننوشیدن آب» سرپیچی کردند.فلما فصل طالوت بالجنود قال ان الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منی ومن لم یطعمه فانه منی الا من اغترف غرفة بیده فشربوا منه الا قلیلا منهم...(و هنگامی که طالوت (به فرماندهی لشکر بنی اسرائیل منصوب شد، و) سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: «خداوند، شما را به وسیله یک نهر آب، آزمایش می کند؛ آنها (که به هنگام تشنگی،) از آن بنوشند، از من نیستند؛ و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نخورند، از من هستند» جز عده کمی، همگی از آن آب نوشیدند. سپس هنگامی که او، و افرادی که با او ایمان آورده بودند، (و از بوته آزمایش، سالم به در آمدند،) از آن نهر گذشتند، (از کمی نفرات خود، ناراحت شدند؛ و عده ای) گفتند: «امروز، ما توانایی مقابله با (جالوت) و سپاهیان او را نداریم.» اما آنها که می دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند) گفتند: «چه بسیار گروه های کوچکی که به فرمان خدا، بر گروه های عظیمی پیروز شدند!» و خداوند، با صابران و استقامت کنندگان) است.)
مبارزه طالوت و جالوت
سرانجام دو سپاه یهود و فلسطینی ها در برابر هم صف آرایی کردند. جالوت سردار سپاه فلسطین که سرداری مدبر و پهلوانی دلاور بود مانند شیر غران به میدان آمد و رجز خواند و مبارز و مرد میدان طلبید اما از پهلوانان سپاه یهود کسی جرأت نکرد به میدان برود. هر چه طالوت تشویق می کرد تا کسی به میدان رود جواب مثبتی را نمی شنید. مردی در بیت لحم می زیست، بقول عده ای پیامبر بود. سه پسر داشت هر سه شجاع و دلاور هر سه را به یاری طالوت فرستاده بود. پسر چهارم او به نام داود پیام آور بین پدر و برادران شده بود. هر روز به میدان جنگ می آمد و سر شب خبر وقایع جنگ را به پدر می رساند. در یکی از روزها که جالوت به میدان جنگ آمده بود و مرد میدان می طلبید، داود به طالوت پیشنهاد داد که حاضر است به میدان جنگ برای مبارزه با جالوت برود و اطمینان دارد که حتما پیروز هم میشود. طالوت تصور کرد که این پسر نوجوان و خام است و شاید بدست جالوت کشته شود. داود دوباره پیشنهاد خود را تکرار کرد و گفت من در کوهستان ها چوپان بوده ام یکبار گردن گرگی را گرفتم و از پایش در آوردم و بار دیگر خرس بزرگی را با فلاخن کشتم اطمینان دارم که جالوت را خواهم کشت. طالوت وقتی که متوجه شد که نوجوان خیلی مصمم است اجازه رفتن به میدان جالوت را به او داد. داود وقتی شنید که طالوت وعده داده است، هر کس جالوت را از پای در آورد دختر زیبا روی خود را به ازدواج او در خواهد آورد، بیشتر مصمم و جدی تر شد.

جملاتی از کاربرد کلمه اکثریت سپاه طالوت

پوناوالا در این باره می‌نویسد که کاملاً روشن بود درخواست صلح، نه برای علی که برای اهل عراق بود که بیشتر سپاه علی را تشکیل می‌دادند، تا از این رهگذر، با دستاویز قرار دادن تعصب مردم در اعتقادات مذهبی، علی را از هوادارانش جدا کند. فریب جنگی این کار برای علی روشن بود، اما شمار اندکی از سربازان او می‌خواستند جنگ را ادامه دهند. اشعث بن قیس که قدرتمندترین رهبر قبیله‌ای کوفه بود، اصرار به قبول دعوت معاویه داشت. بر پایهٔ روایت‌ها، وی به علی گفت که اگر پیشنهاد صلح را نپذیری، یک نفر هم از قبیلهٔ من برای تو نخواهد جنگید. سر باز زدن تودهٔ سپاه علی از ادامهٔ جنگ، عامل تعیین‌کننده‌ای در پذیرش حکمیت از سوی او بود. بیشتر قرا هم می‌خواستند صلح کنند. علی جنگ را متوقف کرد و اشعث را فرستاد تا از هدف معاویه آگاه شود. معاویه پیشنهاد کرد که هر دو طرف، داوری را برگزینند تا با هم به تصمیمی بر پایهٔ قرآن برسند و این تصمیم برای هر دو بی‌درنگ اجرا شود. اما به‌تدریج با روشن شدن طرح معاویه گروهی از عابدان متقی سپاه علی که حدود ۴۰۰۰ نفر بودند با طرح حکمیت به مخالفت برخاستند. از دید این گروه معاویه در واقع در پی بهره‌برداری از حکمیت برای تحکیم قدرت خود بود. آن‌ها به علی اصرار کردند که جنگ را ادامه دهد، اما با توجه به مخالفت اکثریت سپاه با تداوم جنگ، علی علی‌رغم میلش درخواست آن‌ها را نپذیرفت. بسیاری از تاریخ‌پژوهان معتقدند که این، ترفندی حساب‌شده از سوی معاویه بود.