معنی کلمه اکثریت سپاه طالوت در دانشنامه اسلامی
طالوت چون دید که سران و افراد سپاه با چشم شک و تردید در کارش می نگرند و درباره سلطنتش چون و چرا دارند احتیاطی به کار برد و تصمیم گرفت که آنان را در معرض امتحان گدارد که مبادا در میدان نبرد و جنگ، سستی و مسامحه کنند و راه فرار پیش گیرند. طالوت به این منظور به قوم خود گفت شما به نهری خواهید رسید، پس هر کس از آب جز به مقدار کمی نیاشامد تا به این وسیله اخلاص و صمیمیتش را به من نشان دهد و هر کس بیش از این مقدار آشامید از فرمان من سربتافته و با من به مخالفت برخاسته است؛ پس چون لشکر به نهر رسید پیش بینی طالوت تحقق یافت زیرا جز عده مختصری همه بیش از حد ضرورت ننوشیدند.
آیه مورد بحث
اکثریت سپاه طالوت از فرمان آزمایشی «ننوشیدن آب» سرپیچی کردند.فلما فصل طالوت بالجنود قال ان الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منی ومن لم یطعمه فانه منی الا من اغترف غرفة بیده فشربوا منه الا قلیلا منهم...(و هنگامی که طالوت (به فرماندهی لشکر بنی اسرائیل منصوب شد، و) سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: «خداوند، شما را به وسیله یک نهر آب، آزمایش می کند؛ آنها (که به هنگام تشنگی،) از آن بنوشند، از من نیستند؛ و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نخورند، از من هستند» جز عده کمی، همگی از آن آب نوشیدند. سپس هنگامی که او، و افرادی که با او ایمان آورده بودند، (و از بوته آزمایش، سالم به در آمدند،) از آن نهر گذشتند، (از کمی نفرات خود، ناراحت شدند؛ و عده ای) گفتند: «امروز، ما توانایی مقابله با (جالوت) و سپاهیان او را نداریم.» اما آنها که می دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند) گفتند: «چه بسیار گروه های کوچکی که به فرمان خدا، بر گروه های عظیمی پیروز شدند!» و خداوند، با صابران و استقامت کنندگان) است.)
مبارزه طالوت و جالوت
سرانجام دو سپاه یهود و فلسطینی ها در برابر هم صف آرایی کردند. جالوت سردار سپاه فلسطین که سرداری مدبر و پهلوانی دلاور بود مانند شیر غران به میدان آمد و رجز خواند و مبارز و مرد میدان طلبید اما از پهلوانان سپاه یهود کسی جرأت نکرد به میدان برود. هر چه طالوت تشویق می کرد تا کسی به میدان رود جواب مثبتی را نمی شنید. مردی در بیت لحم می زیست، بقول عده ای پیامبر بود. سه پسر داشت هر سه شجاع و دلاور هر سه را به یاری طالوت فرستاده بود. پسر چهارم او به نام داود پیام آور بین پدر و برادران شده بود. هر روز به میدان جنگ می آمد و سر شب خبر وقایع جنگ را به پدر می رساند. در یکی از روزها که جالوت به میدان جنگ آمده بود و مرد میدان می طلبید، داود به طالوت پیشنهاد داد که حاضر است به میدان جنگ برای مبارزه با جالوت برود و اطمینان دارد که حتما پیروز هم میشود. طالوت تصور کرد که این پسر نوجوان و خام است و شاید بدست جالوت کشته شود. داود دوباره پیشنهاد خود را تکرار کرد و گفت من در کوهستان ها چوپان بوده ام یکبار گردن گرگی را گرفتم و از پایش در آوردم و بار دیگر خرس بزرگی را با فلاخن کشتم اطمینان دارم که جالوت را خواهم کشت. طالوت وقتی که متوجه شد که نوجوان خیلی مصمم است اجازه رفتن به میدان جالوت را به او داد. داود وقتی شنید که طالوت وعده داده است، هر کس جالوت را از پای در آورد دختر زیبا روی خود را به ازدواج او در خواهد آورد، بیشتر مصمم و جدی تر شد.