اه و زاری
آه و زاری . [ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آه و ناله .
زاری
زاری . (حامص ) (از: زار + ی مصدری ). و رجوع به اسم مصدر تألیف دکتر معین ص 69
زاری
زاری .(ع ص ) عتاب کننده . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || تهمت زننده . عیب گیرنده . (تاج العروس
زاری
زاری . (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. 28هزارگزی شمال باختری اسفراین
زاری
زاری . (اِخ ) لقب ابراهیم بازرگان است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). وی از اعیان و متمولین بود
زاری
زاری . (اِخ ) شاعری است شیرازی که شعرهائی پرسوز میسروده و این بیت از او است :ز آتش عشق
زاری
زاری . (اِخ ) تخلص شاعری است از مملکت عثمانی اهل استامبول . این شاعر که گاه سوزنی نیز نامیده
معنی کلمه اه و زاری در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه اه و زاری
آیا بامید که ما را می گذاری با آه و زاری
آه و زاری و بیقراری چیست این همه عجز و خاکساری چیست
بهار مضطر منال دیگر که آه و زاری اثر ندارد
در محل آه و زاری بر یتیمیهای او از دم آتشریزی و از دیده خونباری کنید
کنیزک چو آن آه و زاری بدید مرآن ناله و سوگواری شنید
مکن آه و زاری ای دل که ز روی بی نیازی گل از آن چه باک دارد که هزار زار باشد
نوای عیش مشتاق از وصال او به لب دارم نه کارم آه و زاری تا سحر چون هرشب است امشب
ز تو گل رفت وز ما گلعذاری تو را فریاد و ما را آه و زاری
پس از مدتی جواب میدهد که شکایت صاحب مادیان بیربط بودهاست. امیر ناچار شخصاً به پرور میرود و محمدسلطان را مجازات میکند. در آن موقع مسعودالملک پسر انتصارالسلطنه و امرالهخان سنگسری را مأمور این کار میکند. نامبردگان شبانه با یک عده سوار به پرور میروند و محمدسلطان و کسان او را دستگیر میکنند. البته با مقاومت اهالی مواجه میشوند و از اهالی پرور پنج نفر کشته و تعدادی زخمی میشوند. خانهٔ محمدسلطان و اهالی غارت میشود و کلیهٔ مردان را در خانهٔ محمدسلطان زندانی میکنند. امیر که با سواران خود به پرور نرفته بود، صبح همان شب از سنگسر حرکت کرد و نهار را در سر آب رضاآباد خورد و سه ساعت به غروب وارد پرور شد. زنهای پروری روی تپهٔ بلندی گرد آمده بودند و با زبان مازندرانی آه و زاری میکردند و ناسزا میگفتند.
ز نا سازی بخت و گردش چرخ فغان و آه و زاری پیشه دیرم
صبا به باغ جنان رو تو آه و زاری کن ز دیده بهر پیمبر سرشک جاری کن