{retrograde ejaculation} [علوم سلامت] انزالی که در آن منی به جای خروج از بدن درجهت مثانه در پیشاب راه حرکت می کند
جملاتی از کاربرد کلمه انزال پس رو
نو کنم اندازهٔ رسم کهن پس روی پیش روان کهن
از آن نقش لوحِ ضمیرت بشوی مشو پس رو نفس بیهوده گوی
قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ گفتند: بگرویم بتو ایمان آریم ترا؟، وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ (۱۱۱) پس روان تو که نبودهتر از مردمانند.
پس رو كرد به جاثليق و فرمود: بحق عيسى و مادرش بگو كه آيا مى دانى كه متى گفته است : مسيح پسر داود پسر ابراهيم پسر اسحاق پسر يعقوب پسر يهودا پسر خضروناست ؛ و مرقابوس در نسب آن حضرت گفته است : عيسى پسر مريم است و او كلمه خداست كه او را حلول فرمود در جسد آدمى پس انسان شد؛ الوقا گفته است : عيسى بن مريم ومادرش دو انسان بودند از گوشت و خون پس داخل شد بر ايشان روح القدس ، پس تو مى گوئى كه عيسى بر نفس خود شهادت دادهاست كه به حق و راستى مى گويم به شما كه بالا نمى رود به آسمان مگر كسى كه ازآسمان فرود آمده باشد مگر شتر سوارى كه خاتم پيغمبران است كه او به آسمان بالاخواهد رفت و فرود خواهد آمد، پس چه مى گوئى در اين قول ؟
پس رو كرد به پدرم و گفت : اگر مى خواهى تو مرا خبر ده و اگر مى خواهى من تو راخبر دهم ، و اگر مى خواهى تو از من سؤ ال كن و اگر مى خواهى من از تو سؤال كنم ، و اگر مى خواهى تو به من راست بگو و اگر مى خواهى من به تو راست بگويم.
چون خط سیه کارت بر چهر سپیدت رست با زلف بگو زین پس رو حلقه ماتم زن
وز آن پس رو به کار خود نهادند به فردا وعده آن کار دادند
روزى حضرت اميرالمؤ منين (ع ) نماز صبح را در مسجد ادا نمود،مشغول تعقيب گرديد تا آفتاب يك نيزه بلند شد، پس رو به جانب مردم گردانيد فرمود:به خدا سوگند كه من بيشتر گروهى چند را مى يافتم كه شب ها عبادت حق تعالى را مىكردند، و گاه پاهاى خود را با ايستادن به عقب مى افكندند، و گاه پيشانى هاى خود رابر زمين براى خدا مى گذاشتند، چنان عبادت خدا مى كردند كه گويا صداى آتش جهنم درگوش هاى ايشان بود، چون نزد ايشان خدا را ياد مى كردند، مانند درخت از ترس حقتعالى مى لرزيدند. با اين احوال گمان مى كردند كه شب را غفلت بر سر آورده اند،بعد از اين سخن كسى آن حضرت را خندان نديد تا به درجه شهادت رسيد.(211)
چـون حـضـرت امـام رضـا عـليـه السـلام وارد مـرو شـد، مـاءمـون آن جـنـاب راتبجيل و تكريم تمام نمود و خواص اولياء و اصحاب خود را جمع نموده و گفت : اى مردمان! مـن در آل عـبـاس و آل عـلى عـليـه السـلام تـاءمـل كـردم هـيـچ يـك راافـضل و احق به امر خلافت از على بن موسى عليه السلام نديدم پس رو كرد به حضرت امـام رضـا عـليـه السـلام و گـفـت : اراده كـرده ام كه خود را از خلافت خلع نمايم و به توتـفـويض كنم ، حضرت فرمود: اگر خلافت را خدا براى تو قرار داده است جايز نيست كهبـه ديـگـرى بـخـشـى و خـود را از آن معزول كنى و اگر خلافت از تو نيست ترا اختيار آننـيـسـت كـه بـه ديـگـرى تـفـويـض نـمـايـى . مـاءمـون گـفـت : البـتـه لازم اسـت كه اين راقـبـول كـنـى ، حـضـرت فـرمـود: مـن بـه رضـاى خـود هـرگـزقبول نخواهم نمود و تا مدت دو ماه اين سخن در ميان بود و چندان كه او مبالغه كرد، حضرت چون غرض او را مى دانست امتناع مى فرمود.
حضرت على (ع ) در بستر شهادت به فرزندان خود گفت : زود باشد كه فتنه ها رو به شما آورد از هر جانب . و منافقان اين امت كينه هاى ديرينه خود را از شما طلب نمايند و انتقام از شما بكشند، پس بر شما باد به صبر كه عاقبت صبر نيكو است پس به جناب امام حسن و امام حسين (ع ) فرمود كه : بعد از من به خصوص بر شما فتنه هاى بسيار واقع خواهدشد از جهت هاى مختلف ، پس صبر كنيد تا خدا حكم كن ميان شما و دشمنان شما، او بهترين حكم كنندگان است . پس رو كرد به امام حسين (ع ) و فرمود: اى ابوعبدالله تويى شهيداين امت ، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا.
نشاید دید ازین پس روی موبد و گر بینم سزاوارم به هر بد
جز پس رو امر و آمر وقت فی الجمله به کس مباش موقوف
ترا این پس روی غول تا کی بدنیا دوستی مشغول تا کی
يزيد بن زياد مهاصر (ابوالشعثاء كندى ) از ياران امام ، فرستاده عبيدالله را شناخت . پس رو به او كرد و گفت : تو مالك بن النسير هستى ؟ گفت : آرى . يزيد گفت : واى بر تو، اين چه راهى است كه در پيش گرفته اى ؟ او گفت : كارى است كه در آن اجراى فرمان پيشوايم ، و وفاى به بيعتم نهفته است ! ابوالشعثاء گفت : تو نافرمانى خدا را كرده اى و در فرمانبردارى از اين پيشوا، خود را به هلاكت افكنده ، عار و ننگ را با آتش جهنم يكجا براى خود فراهم ساخته اى . خداى عزوجل فرموده است : و جعلنا منهم اءئمة يدعون الى النار و يوم القيامة لا ينصرون (156) امام تو چنين كسى است !
روزى حضرت اميرالمؤ منين (ع ) نماز صبح را در مسجد ادا نمود،مشغول تعقيب گرديد تا آفتاب يك نيزه بلند شد، پس رو به جانب مردم گردانيد فرمود:به خدا سوگند كه من پيشتر گروهى چند را مى يافتم كه شب ها عبادت حق تعالى را مىكردند، و گاه پاهاى خود را با ايستادن به عقب مى افكندند، و گاه پيشانى هاى خود رابر زمين براى خدا مى گذاشتند، چنان عبات خدا مى كردند كه گويا صداى آتش جهنم درگوش هاى ايشان بود، چون نزد ايشان خدا را يادى مى كردند، مانند درخت از ترس حقتعالى مى لرزيدند.
مجال پس روی پیر عقل نیست که عشق فرو گرفته حوالی شش جهات من است
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود پس روی بهشت کس نخواهد دیدن
پس از وقايع جگر خراش كربلا و بازگشت كوفيان به كوفه ، آن مرد تميمى سر حبيب بن مظاهر را بگرفت و به گردن اسبش آويخت و به همان صورت به كاخ ابن زياد وارد شد! ناگاه چشم قاسم بن حبيب ، كه جوانى نورس و نزديك بلوغ بود، به سر بريده پدرش افتاد! لاجرم از آن خدايى كه نيارست و هر جا كه سوار تميمى مى رفت ، قاسم نيز وى را تعقيب مى نمود: درون قصر و بيرون آن ، تا جايى كه سوار تميمى را به شك انداخت . پس رو به قاسم كرد و پرسيد: فرزند! تو براى چه مرا تعقيب مى كنى ؟ قاسم جواب داد: چيزى نيست ! آن مرد گفت : مساءله اى در كار است ، به من بگو. قاسم پاسخ داد: آخر، اين سر كه با توست ، سر پدر من است ! آيا مى شود كه آن را به من بدهى تا به خاكش بسپارم ؟ تميمى گفت : امير اجازه نمى دهد كه دفن شود. از طرفى من مى خواهم كه با نشان دادن اين سر، براى كشتنش جايزه كلانى از امير بگيرم ! قاسم به او گفت : اما خداوند به سبب چنين گناه بزرگى كه مرتكب شده اى بدترين پاداش را به تو خواهد داد. به خدا قسم كه تو كسى را كشته اى كه به مراتب از تو بهتر بوده است . اين بگفت و بسختى بگريست .
چون اول وقت ظهر شد درهاى آسمان گشوده شد و غضب پروردگار بر ايشان ساكن شد، ورحم فرمود بر ايشان خداوند بخشنده مهربان و دعاى ايشان را مستجاب و توبه ايشان قبول كرد و گناه ايشان را بخشيد، و وحى نمود بسوىاسرافيل كه : برو بسوى قوم يونس كه ايشان ناله و تضرع كردند و توبه و استغفارنمودند، من بر ايشان رحم كردم و توبه ايشان راقبول كردم و منم خداوند بسيار قبول كننده توبه ها و مهربان بر بندگان خود و زودقبول مى نمايم توبه بنده اى را كه پشيمان گردد از گناهان خود، و بنده ورسول من يونس از من سؤ ال نمود كه عذاب بر قوم او بفرستم ، و فرستادم ، و من سزاوارترم از همه كس به وفا كردن به وعده خود، و وفا به وعده كردم و عذاب فرستادم و يونس شرط نگرفت از من كه ايشان را هلاك كنم بلكه گفت : عذاب بر ايشان بفرست ، پس رو به رو به زمين و عذاب بر من كه بر ايشان نازل گرديده است.