امامت و معتزله

معنی کلمه امامت و معتزله در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] امامت و جانشینی در مکتب اسلام از نظر اعتقادی و تاریخی مورد توجه است. مذاهب اسلامی با پذیرش اصل امامت با اختلافاتی در تفسیر و مصادیق این اصل روبرو شدند. ملاحظه این اختلافات ما را به نظر صحیح و باطل مذاهب در مورد امامت هدایت می کند. در این مقاله امامت از منظر معتزله بیان و نقد می شود.
امامت و خلافت در مکتب شیعه بار معنایی متفاوت دارد. خلافت به جنبه ظاهری حکومت و ریاست امام (علیه السّلام) گفته می شود اما جنبه ولایت امام (علیه السّلام) در امور دینی و دنیایی به معنی امامت است. به این ترتیب امامت مفهومی گسترده تر از مفهوم خلافت است. مکاتب اهل سنت مانند معتزله خلافت و امامت و ریاست را یک مفهوم دانسته و در واقع سیاست و حکومت را تنها وظیفه امام می شمردند اما به هر حال تمام مکاتب، امامت و خلافت را به عنوان جانشینی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) به عنوان یک اصل از اصول اعتقادی و یا همانند اهل سنت از فروع دینی دانسته اند.
جایگاه امامت و خلافت
مهمترین مساله سیاسی-اجتماعی در آئین اسلام مساله امامت است. شان اعتقاد امامت مورد انکار جامعه تسنن است درحالی که در تشیع، این مساله علاوه بر شئون مختلفی که دارد یکی از اصول اعتقادی محسوب می شود. این شان، نشان دهنده جایگاه امامت نزد شیعیان است. اختلافات بوجود آمده در این مساله به تناقضات مختلف کشیده شده است. تعیین امام و راههای شناخت او و نیز شرح وظایف امامت نزد اهل سنت با نوعی برداشت سلیقه ای در مجامع علمی مطرح می شده است. علت این اختلافات توجیه عملکرد ناصحیح فرصت طلبانی بوده است که این منصب الهی را غصب کرده بودند تا اینکه در افراطی ترین نظر معتقد شدند که امامت به حکم عقل باید از سوی مردم تعیین شود. این نظر از سوی مکتب معتزله ارائه شده است.
دیدگاه معتزله
معتزله به عنوان یکی از مذاهب کلامی اهل سنت در مساله امامت، نظریات عموم اهل حدیث را پذیرفته اند و البته در مواردی هم با ایشان اختلاف دارند. به برخی از دیدگاه معتزله اشاره می کنیم.
← هدف از امامت
...

جملاتی از کاربرد کلمه امامت و معتزله

درست است كه او فرزند امام عليه السلام است ، ولى همانطور كه در فصلهاى گذشتهگفته ايم : معيار امامت و اصولاً پايه و اساس زمامدارى در محيط تفكر اسلامى ، مساءلهصلاحيّت و شايستگى است . امامت و يا بعبارت ديگر زمامدارى امّت اسلام ، براساستوارث نيست . و همين خصوصيّات معنوى بوده است كه دوست و دشمن را در برابر آنهاخاضع و خاشع مى ساخته و به پيروى از آنان وادارشان مى كرده است .
يها السلام ، در جلالت و عظمت حضرت جواد الا ئمّه عليه السلام - فرمود: او خليفه برحقّو وارث علوم مى باشد، او معدن دانش ها و مخزن اسرار خواهد بود، او حجّت و راهنماى خلقاست ، هر كه به او ايمان آورد و به امامت و ولايت او درعمل و گفتار معتقد باشد، بهشت برين جايگاهش ‍ خواهد بود.
بنابر اين در امر امامت و رهبرى جامعه اسلامى با من نزاع نكن ؛ زيرا كه آن حقّ من خواهدبود.
بدين سان ، امام زمان (ع ) در دوران طولانى غيبت ، راههاى ايجاد جامعه صالح را در مقايسهبا دنياى فاسد، پايه گذارى مى كند و با آگاهى و اقتدار و در زمانى مناسب به اذنخدا، ظهور مى كند و بر همه تاكتيكها و روشهاى دنيايى بشرى محيط است و راه مقابله باآن را به درستى مى شناسد و اين مساءله ، در دوران طولانى امامت و غيبت ، تا ظهور، براىآن حضرت ، ممكن مى گردد. غيبت و طول عمر، باعث مى شود كه آن رهبر ذخيره شده ، بهگونه اى نيكوتر و فراگيرتر رهبرى خويش را آغاز كند.
و گمان مى كنم عمومى بودن مفاد اين دو وصيت بر جنبه شخصى آن ترجيح دارد؛ زيراگذشته از اينكه وجود وظيفه عمومى و والاى امامت و رهبرى ، آن را ايجاب مى كندحمل كردن خطاب ((اياك وظلم من ...)) به ظاهر آن با واقعيات و مقام امام كه معصوماز گناه و مبرّا از هر نوع ظلم و تعدى است تطبيق نمى كند.
پيروان امام على بن ابيطالب عليه السلام را شيعه گويند. شيعه على بن ابيطالبعليه السلام معتقد است كه پس از پيامبر اسلام ، على بن ابيطالب عليه السلام به نصجلى قرآن و وصيت پيامبر اسلام به امامت و خلافت مسلمانان منصوب و معين شده است . و امامتآن حضرت در فرزندان منصوص و معين آن امام جارى و سارى است . از روايات پيامبر اسلامچنين پيداست كه كاربرد كلمه (شيعه ) از همان آغاز ظهور اسلام توسط خودرسول خدا مكرر بكار مى رفته است : ( على و شيعته هم الفائزون ) ازمشهورترين و معروف ترين اصلاحاتى است كه مسلمانان صدر اسلام ، در مارد بسيار اززبان رسول خدا شنيده اند.
اما دلالت آن بر امامت اميرالمؤ منين (ع ) قطعى است . ما در هر چيز هم شك كنيم ، ترديدىنداريم كه لفظ (مولى ) ازنظر وضع لغت ، چه در معناى مورد نظر ما (امامت ) نص وصريح باشد، يا به خاطر مشترك بودنش ‍ با معانى متعدد،مجمل باشد، و چه از قرائنى كه اثبات كننده معناى امامت و رهبرى است خالى باشد، ياهمراه اين قرائن ، در اين مورد خاص ، قطعا جز معناى رهبرى و پيشوايى را نمى رساند،چرا كه همه آن جمعيت انبوه كه در آن جا حضور داشتند و چه كسانى كه خبر را بعدا دريافتكردند و اشخاصى اند كه در لغت به نظر آنان ارزش مى نهند، همه از (مولى )، همانامامت را فهميدند و كسى هم آن را رد نكرد.

اين ماجراى جالب را متجاوز از سى نفر از مفسران و بزرگان اهل سنت و همه مفسران شيعه در تفاسير خود نقل كرده اند و اين آيه شريفه كه آيه ولايت ناميده مى شود، يكى از آياتى است كه بعنوان يك نص قرآنى ، امامت و ولايت على عع را اثبات مى كند. (41)

3- سومين امتياز عطا شده به حضرت ابراهيم و فرزندانش آنكه رهبران اجتماعند و مردم راهدايت مى كنند يهدون بامرناو مردم در كارهاى و رفتارشان از آنها اطاعت مى نمايند. در حقيقت نتيجه امامت و هدايت آنان ، راهنمايى و تحقيق بخشيدن به فرمان الهى استكه مردم را با ايصال الى المصلوب به سرمنزل مقصود مى رسانند و با هدايت تشريعى و تكوين ، افراد مستعد جامعه را پرورش مىدهند و دستگيرى مى كنند، همچون خورشيد كه با اشعه تابناكش موجودات را تربيت مى نمايد.

سه نشانه امامت  (عصر امام صادق (ع ) بود، بحث و بررسى ، پيرامون مساءله امامت و مقام رهبرى ، و ويژگي هاى يك رهبر اسلامى ، از بحث هاى داغ بود و همه جا از آن سخن به ميان مى آمد).