ام صخر

معنی کلمه ام صخر در لغت نامه دهخدا

ام صخر. [ اُم ْ م ِ ص َ ] ( اِخ ) دختر شریک بن انس. از زنان صحابی بوده. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 251 شود.

معنی کلمه ام صخر در فرهنگ فارسی

دختر شریک ابن انس از زنان صحابی بوده .

جملاتی از کاربرد کلمه ام صخر

معاويه و طرفدارانش و ندانم كارى و بى وفايى مردم كوفه باعث شد كه امام حسن (عليهالسلام ) از كوفه به مدينه برگردد، و به عنوان اعتراض از حكومت غاصب معاويه درگوشه انزوا قرار گيرد (و راهى جز اين نبود) در اين ايام تسلط بنى اميه ، معاويه بهمدينه آمد، مردم را در مسجد جمع كرد (و امام حسن (عليه السلام ) نيز در مسجد بود) معاويهبالاى منبر رفت و پس ‍ از گفتارى به بدگويى از حضرت اميرمؤ منان على (عليه السلام) پرداخت ، هنوز خطبه معاويه تمام نشده بود كه امام حسن (عليه السلام ) از مجلس ‍برخاست و پس از حمد و ثناء فرمود: اى مردم ! هيچ پيامبرى نيست كه وصى نداشتهباشد، و نيز هيچ پيامبرى نيست كه دشمن نداشته باشد، در برابر پيامبران دشمنانى ازمجرمين بودند، على (عليه السلام ) وصى پيامبر اسلامرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) است ، و بعد از على (عليه السلام ) من پسر او وصىرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) هستم سپس به معاويه رو كرد و فرمود: اى معاويه !تو پس صخر هستى و نام جدت حرب است ولى جد منرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) است .
اين خبر را سيف بن عمر در يازده روايت ، و از زبان چهار نفر از روايان ساختگيش به شرحزير آورده است : سهل بن يوسف خزرجى سلمى ، عبيد بن صخر خررجى سلمى ، مستيربنبزيد تخعى و عروة بن غزيه دثينى .
بسم الله الرحمن الرحيم ، از عبدالله اميرالمؤ منين على به معاويه بن صخر
و ما مردان صخر فرزند حرب را كشتيم صبحگاه جنگ بدر، پس ديگ او به جوش آمد.
باز بودند عیب را عیبه صخر و بوجهل و شیبه و عتبه
چو عم تو باشد زیادبن صخر ز انصار آل امیه توئی
انه له يبعث نبى الاجعل له وصى من اهل بيته و لم يكن نبى الاوله عدو من المجرمين ، و انعليا عليه السلام كان وصى رسول الله من بعده ، و انا ابن على و انت ابن صخر، و جدكحرب و جدى ، رسول الله و امك هند و امى فاطمة و جدتى خديجة و جدتك نثيلة ، فلعن اللهالامنا حسبا، و اقدمنا كفرا و اخملنا ذكرا، و اشدنا نفاقا
صخر او صحن اختر ثابت بوم او بام گنبد دوار
بسر صخر(سنگ سخت) نیز هستی که دشت به از سنگ سخت است. نیز این حرب (جنگ) هستی و صلح به از جنگ است.
آنگاه به معاويه رو كرد و فرمود: من پسر على (ع ) هستم و تو پسر صخر مى باشىمادر تو هند است مادر من فاطمه (س ) جده تو نثليه است و جده من خديجه است خداوند آنكسرا كه بين ما دو نفر، از نظر نسب ، پست تر، و از نظر ياد خدا، غافلتر و از نظر كفر ونفاق كافرتر و منافقتر است لعنت كند. همه حاضران فرياد زدند: آمين ، آمين !
جواب سخت و مستدل اميرالمومنين به معاوية بن صخر (57)
آنکه جان را ز صخر بستاند کی ز بیم عدو فرو ماند
ظرفا کرده ورا ضرب مثل گفته ذااثقل من صخر جبل
از عبدالله على اميرالمومنين عليه السلام به معاوية بن صخر:
اى كه از على مى گوئى منم حسن ، پدرم على است(اول مسلمان و اول مجاهد و داماد و برادر پيامبر)، توئى معاويه و پدرت صخر (سردستهكفار در جاهليت و پناهگاه منافقين در اسلام يعنى ابوسفيان ) مادر من فاطمه است و مادر توهند (جگرخوار بدكاره ) جد من رسول خدا است و جد تو عتبه ابن ربيعة (مشركى كه در بدركشته شد) مادربزرگ من خديجه است (اول بانوى مسلمان و فداكار اسلام ) و مادربزرگتو قتيله است ، پس خدا لعنت كند هر كدام از ما را كه گمنامتر و بد خانواده تر و آن كه درگذشته و بعدا شرورتر و در كفر و نفاق مقدم تر است .
و این خوارزمشاه را حلم بجایگاهی بود که روزی شراب میخورد بر سماع رود - و ملاحظه ادب بسیار میکردی که مردی سخت فاضل و ادیب بود- و من پیش او بودم و دیگری که ویرا صخری گفتندی، مردی سخت فاضل و ادیب بود و نیکو سخن و ترسّل‌ و لکن سخت بی‌ادب، که بیک راه‌ ادب نفس نداشت، و گفته‌اند که ادب- النّفس خیر من ادب الدّرس‌ ؛ صخری پیاله شراب در دست داشت و بخواست خورد، اسبان نوبت‌ که در سرای بداشته بودند بانگی کردند و از یکی بادی رها شد بنیرو، خوارزمشاه گفت «فی شارب الشّارب‌ » صخری از رعنایی‌ و بی‌ادبی پیاله بینداخت، و من بترسیدم و اندیشیدم که فرماید تا گردنش بزنند، و نفرمود و بخندید و اهمال‌ کرد و بر راه حلم و کرم رفت.»
چو رفت از جهان زاده ی پور صخر زقتل شه دین همی کرد فخر
بود این صخر از ابناء سلیم داشت با آل اسد کین قدیم
صخر برگشت و یکی تیغ آهیخت حرب را با پسر ثور آویخت