القائم على کل نفس

معنی کلمه القائم على کل نفس در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این اسم مرکّب در قرآن یک بار و به عنوان وصف خدا وارد شده است، چنان که می فرماید:«أَفَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کلِّ نَفْس بِما کَسَبَتْ وَجَعَلُوا للّهِ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الأَرْضِ أَمْ بِظاهر مِنَ القَولِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد».
«آیا کسی که بر کار هر انسانی ناظر است(مانند بتها است) برای خدا شریکانی قرار داده اند، بگو آنها را نام ببرید، یا اینکه می خواهید او (خدا) را در زمین به چیزی آگاه کنید که ازآن بی خبر است، یا گفتاری ظاهری و نادرست می گویید بلکه مکر کافران درنظرشان زیبا جلوه کرده و از راه راست باز مانده اند و هر که را خدا گمراه کند راهنمایی ندارد».
مفاد آیه این است که موجودی شایسته عبادت است که از همه حالات انسانِ عبادت کننده آگاه باشد و او جز خدا کسی نیست، این که گروهی برای خدا شریک قرار می دهند در مورد آنها سه فرضیه باطل مطرح است:
1. نام این شرکا را ببرند تا درباره آن ها مطالعه شود که آیا واقعاً واجد صفات خداوندی می باشند تا مورد پرستش قرار گیرند، و اگر آنها لات و عزی را نام ببرند همگی می دانیم که آنها جمادی بیش نیستند و شایستگی عبادت را ندارند.
2. یا این افراد ناآگاه می خواهند خدا را از شریکانی آگاه سازند که خدا از آنها خبر ندارد، این فرضیه نیز باطل است،زیرا چیزی از دایره علم الهی
3. آنان گفتاری ظاهری و نادرست می گویند، و آنچه را که خدا نیست، خدا می نامند.
و شاید فرض اخیر درست تر باشد زیرا آنان هم می دانستند که بتهای مورد پرستش آنها کاره ای نیستند، و صفات معبود در آنها وجود ندارد، و همچنین از احاطه علم خدا آگاه بودند از این جهت فرض اخیر متعین است و در ذیل آیه می فرماید: «مکر و حیله کافران برای آنها زیبا جلوه کرده و از راه حق بازمانده اند، و هرگز هدایت نخواهند شد». و این جمله می رساند که آنها با الفاظ بازی می کنند، غیر خدا را خدا می نامند و آن را می پرستند.
اکنون که معنی آیه روشن شد باید دید مقصود از اسم (قائم علی کلّ نفس بما کسبت)چیست؟

جملاتی از کاربرد کلمه القائم على کل نفس

كانى انظر الى القائم على منبر الكوفة و حوله اصحابه ثلاث مائة و ثلاثة عشررجلا عدة اهل بدر، و هم اصحاب الالوية ، و هم حكام الله فى ارضه على خلقه .
(( كانى انظر الى القائم على منبر الكوفه و حوله اصحابه ثلاث مائة و ثلاثعشر رجلا على هذه اهل البدر.(472) ))
عرب دو مرتبه خدمت حضرت بازگشت آنجناب فرمود لباس گرفتى و سير شدى ؟عرض كرد بلى بى نياز هم شدم آنگاه حضرت مقدارى ازفضائل زهرا را بيان كردند كه بجهت اختصار از ذكر آنها خوددارى شد، تا بجائيكهفرمودند دخترم فاطمه را كه ميان قبر ميگذارند از او ميپرسند خدايت كيست ميگويد (اللهربى ) سؤ ال ميكنند پيغمبرت كيست جواب ميدهد: پدرم ، ميپرسند امام و ولى تو كيسست ؟ميگويد (هذا القائم على شفير قبرى ) همين كسيكه كنار قبرم ايستاده (يعنى على (ع ) ) عمارگردنبند را خوشبو كرد و با يك برد يمانى بغلاميكه سهم نام داشت داد و گفت خدمتپيغمبر ببر ترا هم بايشان بخشيدم ، حضرت او را پيش فاطمه فرستادند. دخترپيغمبر(ص ) گردنبند را گرفت و غلام را آزاد كرد، غلام خنديد فاطمه (ع ) از سبب خندهاش سؤ ال كرد. گفت از بركت اين گردنبند ميخندم كه گرسنه اى را سير و مستمندى رابى نياز و برهنه اى را با لباس و بنده ايرا آزاد كرد و بدست صاحب خود بازگشت .
قال رسول الله صلّى اللّه عليه و آله : يسلّم الصغير على الكبير و يسلّم الواحد علىالاثنين و يسلّم القليل على الكثير و يسلّم الراكب على الماشى و يسلّم المار على القائم ويسلّم القائم على القاعد. كنز العمال / 25321