السقیفه و الخلافه

معنی کلمه السقیفه و الخلافه در دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] ‏السقیفة و الخلافة، نوشته عبدالفتاح عبدالمقصود، پژوهشی است عمیق و دقیق درباره ماجرای سقیفه و علل و عوامل تشکیل آن. ماجرای سقیفه، نقطه عطف خلافت بعد از رسول و آغاز جدایی خلافت اموی و امامت علوی است. این کتاب به زبان عربی، در زمان معاصر و در یک جلد تألیف شده است.
کتاب دارای مقدمه ای از مؤلف با عنوان «استهلال» است و مطالب آن در ضمن یازده فصل مطرح شده است. در ذیل هرکدام از فصول مباحث مرتبط با آن و روایت مربوطه به همراه مصادر آن ارائه شده است.
نویسنده با استناد به منابع تاریخی و روایی که عمدتا از اهل سنت و جماعت است به تحلیل و بررسی شورای سقیفه پرداخته و بیشترین تکیه وی بر این است که در ماجرای سقیفه، به هیچ وجه مسئله شورا نبوده و اگر هم مسئله شورا بوده با بزرگان اسلام و عرب نبوده است. نویسنده رحلت رسول گرامی را زیر سؤال می برد و مرگ ایشان را مشکوک قلمداد می کند و در این خصوص به حدیث «ما منا إلا مقتول أو مسموم» استناد و استدلال می کند. نویسنده، کلمات حضرت امیر را در شِکوه و شکایت از اوضاع مطرح می کند و به تحلیل آنها می پردازد و به ویژگی های اخلاقی و صفات برجسته سردمداران خلافت پرداخته و به قوت و ضعف آنها اشاره می کند و جهت گیری های برخاسته از آن تعصبات قومی و قبیله ای را توضیح می دهد..
گردآورنده در فصل اول در ضمن بخش هایی، نخست به اهمیت موضوع سقیفه و تأثیر آن در انحراف مسلمین از مسیر حقیقی اشاره دارد و شمول آثار این واقعه را به وسعت تاریخ بشریت برمی شمارد و ریشه های به تحقق پیوستن این واقعه را در تدبیری متکی بر انگیزه های نفسانی قلمداد می کند. سپس به موضوع مرگ اشاره دارد و اینکه تمام انسان ها حتی والاترین بشر را که پیامبر اکرم(ص) باشد از این قاعده مستثنی نمی داند. در ادامه به موضوع اکمال دین در اواخر عمر شریف پیامبر اکرم(ص) و واقعه غدیر در حجة الوداع اشاره دارد و اینکه ایشان در ابلاغ این امر خطیر به امتشان هیچ کم و کاستی را ابراز نداشتند و به احسن وجه به آن عمل نمودند..
در فصل دوم و چند فصل بعد آن به موضوع طرح یک حیله و تدبیر سیاسی برای اشغال خلافت پرداخته شده؛ بدین صورت که عمر، فوت پیامبر اکرم(ص) را انکار کرد، که با بررسی کوتاهی از حوادث پس از رحلت رسول خدا(ص) و نتایجی که بعدها این حوادث به بار آورد، به دست می آید که علت اصلی انکار مرگ رسول خدا(ص) توسط عمر، دور کردن حضرت علی(ع) از منصب خلافت و زمینه سازی برای بیعت مردم با ابوبکر بوده است.
در کتب تاریخ ذکر شده بعد از آنکه بهبودی اندکی برای پیامبر(ص) حاصل شد، ابوبکر از حضرت اجازه می خواهد که نزد همسرش «خارجه» به «سُنح» برود. ابوبکر با این اطمینان از مدینه به سنح رفت که پیامبر(ص) حالش بهبود یافته است، امّا هنگامی که ابوبکر در سنح بود، پیامبر(ص) رحلت فرمود. با توجه به عدم حضور ابوبکر در مدینه و با وجود دستورات فراوان و سفارشات مکرر پیامبر(ص) نسبت به علی(ع) ممکن بود با یک حرکت کوچک، خلافت در اختیار علی(ع) قرار بگیرد و احتیاط حکم می کرد تا رسیدن ابوبکر که جهات مثبتی برای احراز خلافت داشت، از قبیل کهولت سن، هجرت، مصاحبت با رسول خدا(ص)، مانعی برای به خلافت رسیدن علی(ع) ایجاد شود؛ پس باید مردم به چیز دیگری سرگرم می شدند و آن شایع کردن انکار مرگ پیامبر(ص) در بین مردم بود که در صورت زنده بودن پیامبر(ص) مسئله خلافت خودبه خود منتفی می گردید.

جملاتی از کاربرد کلمه السقیفه و الخلافه

ذهبى فضل و كمالات حاكم شافعى مذهب را در علم حديث در مذهب خلفا آورده ، اما از آنجا كه حاكم در مستدركش احاديثى در فضيلت امام (ع ) و پليدى و بى مقدارى معاويه آورده است ،مورد طعن و دشنام ديگران قرار گرفته است . ذهبى سخنان بدگويان از حاكم را چنين آورده : ثقه فى الحديث رافضى خبيث ! يعنى او در حديث مورد اطمينان است ، اما رافضى ناپاكى است . و يا اين سخن : كان يظهر التسنن فى التقديم و الخلافه ، و كانمنحرفا عن معاويه و آله - يزيد - آشكارا روي گردان است و عذر بهانه اى هم نمى آورد.

و ليعلم اءن هذه ((اسفار الاربعة )) لابد و اءن تكونلكل مشرع مرسل ؛ و لكن المراتب مع ذلك متفاوتة و المقامات متخالفة : فان بعض الانبياء والمرسلين من مظاهر اسم ((الرحمن )) مثلا. ففى السفرالاول يشاهد اسم ((الرحمن )) ظاهرا فى العالم ؛ و ينتهى سفره الثانى باستهلاكالاشياء فى الاسم ((الرحمن )) و يرجع بالرحمة و الوجود الرحمانى الى العالم ؛فتكون دورة نبوته محدودة . و كذلك مظاهر سائر الاسماء، حسب اختلافات التى هى منحضرة العلم ؛ حتى ينتهى الامر الى مظهر اسم ((الله ))؛فيشاهد فى اءخيرة سفرهالاول الحق بجميع شؤ ونه ظاهرا؛ و لا يشغله شاءن . و اءخيرة سفره الثانى باستهلاككل الحقائق فى الاسم الجامع الالهى ؛ بل استهلاكه اءيضا فى الاحدية المحضة . فهويرجع الى الخلق بوجود جامع الهى . و له النبوة الازلية الابدية و الخلافه الظاهرية والباطنية .(52)