افسانه گویی. [ اَ ن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) نقل گویی. قصه گوئی. ( ناظم الاطباء ). قصه پردازی. حکایت سازی. عمل افسانه گوی : همه کارشان شوخی و دلبری گه افسانه گویی گه افسونگری.نظامی.و رجوع به افسانه گو شود.
معنی کلمه افسانه گویی در فرهنگ عمید
قصه گویی، افسانه گفتن.
معنی کلمه افسانه گویی در فرهنگ فارسی
نقل گویی قصه گوئی قصه پردازی
جملاتی از کاربرد کلمه افسانه گویی
تمام مشاغل مهم دولتی در دست اطرافیان یحیی بود و همیشه بیست و پنج نفر از برمکیان مهمترین مشاغل لشکری و کشوری را بعهده داشتند. شاهان دیگر کشورها برای آنها هدایایی میفرستادند و احترامی که برای آنها قایل بودند برای خلیفه معمول نمیداشتند و این موجب تحقیر هارون میگردید. قدرت و ثروت افسانهای برمکیان خود مزید علتی بر نابودی و سقوط آنان شد چرا که قدرت و ثروت بی حد برامکه رشک خلیفه و دیگر عناصر صاحب نفوذ و مخالفان و دشمنان آنان را برانگیخت و باعث شد دشمنانشان با بد گویی از ایشان و بدگمان کردن خلیفه نسبت به ایشان آنان را از عرصه کنار بزنند. مخالفان برامکه اندک اندک در دربار خلیفه قدرت و نفوذی به دست آوردند و توانستند از نفوذ خود در بدگمان کردن خلیفه نسبت به آنها استفاده کنند. اقتدار برمکیان در واقع نمایش قدرت و نفوذ عنصر ایرانی در دستگاه خلافت عباسی بود و این چیزی نبود که اعراب و شخص خلیفه آن را برتابند. سرانجام هارون در بازگشت از سفر حج جعفر را به کام مرگ فرستاد و سر از تن او جدا کرد. همان شب خانههای برامکه و یاران و دست پروردگانشان را نیز محاصره و جز محمد بن خالد همه برامکه را دستگیر و اموالشان را مصادره کرد و بسیاری از آنها را کشت و بسیاری دیگر را به طمع گنجینههای برامکه به زیر شکنجه گرفت. بعد از سقوط برامکه ضعف و فساد دولت عباسیان را دربر گرفت و هارون از این اقدام خود ابراز تأسف کرد. بعدها مأمون به بقایای برامکه توجه کرد ولی آنها دیگر حشمت و قدرت قبلی خود را بازنیافتند.
چند گویی بس نما افسانه عاشق نیستی در تمنای تو (صامت) را زبان با دل یکیست
اما لحن موعظهگرانه کتاب، سبک داستانی و هدف آن که قصد دارد بنیانگذار شاهنشاهی ایران را فرمانروایی آرمانی نشان دهد که گویی جانشینان بعدیاش از میراث وی منحرف شدهاند، حاکی از آن است که واقعیتهای تاریخی تابع هدف بزرگتری قرار گرفتهاند، طوریکه جدا کردن واقعیت از افسانه دشوار مینماید.