اصبغ بن نباته مجاشعی

معنی کلمه اصبغ بن نباته مجاشعی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اَصْبَغ ِ بْن ِ نُباته ، ابوالقاسم ، از اصحاب امام علی بن ابی طالب - علیه السلام- است.
اصبغ بن نباته از بنی حنظله و از تیره مُجاشع بن دارم بود.
محمد بری تلمسانی ، الجوهرة، ج۱، ص۱۸۶، به کوشش محمد تونجی ، ریاض ، ۱۴۰۳ق /۱۹۸۳م .
(۱) آقا بزرگ ، الذریعة.(۲) محمد ابن حبان ، المجروحین ، به کوشش محمود ابراهیم زاید، بیروت ، ۱۳۹۶ق .(۳) عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره ، ۱۳۷۸ق /۱۹۵۹م .(۴) احمد ابن حجر عسقلانی ، تقریب التهذیب ، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف ، بیروت ، ۱۳۹۵ق /۱۹۷۵م .(۵) علی ابن حزم ، جمهرة انساب العرب ، بیروت ، ۱۴۰۳ق /۱۹۸۳م .(۶) محمد ابن سعد، الطبقات الکبری ، بیروت ، دارصادر.(۷) محمد ابن شهر آشوب ، المناقب ، قم ، مطبعة علمیه .(۸) محمد بری تلمسانی ، الجوهرة، به کوشش محمد تونجی ، ریاض ، ۱۴۰۳ق /۱۹۸۳م .(۹) یعقوب بسوی ، المعرفة و التاریخ ، به کوشش اکرم ضیاء عمری ، بغداد، ۱۳۹۶ق /۱۹۷۹م .(۱۰) ابراهیم جوزجانی ، احوال الرجال ، به کوشش صبحی بدری سامرایی ، بیروت ، ۱۴۰۵ق /۱۹۸۵م .(۱۱) محمد حر عاملی ، وسائل الشیعة، به کوشش محمد رازی ، بیروت ، ۱۳۸۹ق .(۱۲) حسن حلی ، رجال ، به کوشش محمدصادق بحرالعلوم ، نجف ، ۱۳۸۱ق /۱۹۶۱م .(۱۳) خلیفة بن خیاط، تاریخ ، به کوشش سهیل زکار، دمشق ، ۱۹۶۷م .(۱۴) ابوالقاسم خویی ، معجم رجال الحدیث ، بیروت ، ۱۴۰۳ق .(۱۵) علی دارقطنی ، الضعفاء و المتروکین ، به کوشش صبحی بدری سامرایی ، بیروت ، ۱۴۰۶ق /۱۹۸۹م .(۱۶) محمد ذهبی ، المغنی ، به کوشش نورالدین عتر، حلب ، ۱۳۹۱ق /۱۹۷۱م .(۱۷) محمد ذهبی ، میزان الاعتدال ، به کوشش علی محمد بجاوی ، بیروت ، ۱۹۶۳م .(۱۸) محمد طوسی ، امالی ، به کوشش محمدصادق بحرالعلوم ، نجف ، ۱۳۸۴ق / ۱۹۶۴م .(۱۹) محمد طوسی ، رجال ، نجف ، ۱۳۸۰ق /۱۹۶۱م .(۲۰) محمد طوسی ، الفهرست ، به کوشش محمود رامیار، مشهد، ۱۳۵۱ش .(۲۱) احمد عجلی ، تاریخ الثقات ، به کوشش عبدالمعطی قلعجی ، بیروت ، ۱۴۰۵ق /۱۹۸۴م .(۲۲) محمد کشی ، معرفة الرجال ، اختیار طوسی ، به کوشش حسن مصطفوی ، مشهد، ۱۳۴۸ش .(۲۳) یوسف مزی ، تهذیب الکمال ، به کوشش بشار عواد معروف ، بیروت ، ۱۴۱۳ق /۱۹۹۱م .(۲۴) محمد مفید، امالی ، به کوشش حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری ، قم ، ۱۴۰۳ق .(۲۵) نجاشی ، رجال ، به کوشش موسی شبیری زنجانی ، قم ، ۱۴۰۷ق .(۲۶) احمد نسایی ، «الضعفاء و المتروکین »، همراه الضعفاء الصغیر بخاری ، به کوشش محمود ابراهیم زاید، بیروت ، ۱۴۰۶ق /۱۹۸۶م .(۲۷) نصر بن مزاحم ، وقعة صفین ، به کوشش عبدالسلام هارون ، قاهره ، ۱۳۸۲ق .(۲۸) یحیی بن معین ، التاریخ ، به کوشش احمد محمد نورسیف ، مکه ، ۱۳۹۹ق /۱۹۷۹م.(۲۹) ابن عدی ، احمد، الکامل فی الضعفاء الرجال ، بیروت ، ۱۴۰۵ق /۱۹۸۵م .

جملاتی از کاربرد کلمه اصبغ بن نباته مجاشعی

و در كتاب معانى به سند خود از اصبغ بن نباته از على (عليه السلام ) روايت آورده كهدر ضمن حديثى فرمود: نسبت خداى عزوجل همان سوره :(قل هو الله ...) است و در كتاب علل به سند خود از امام صادق (عليه السلام ) روايتكرده كه در حديث معراج فرمود: خداى تعالى به آن جناب - يعنى بهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) - فرمود:(قل هو الله احد)، را همانطور كه نازل شده بخوان ، كه اين سوره نسبت و معرف من است.
اصبغ بن نباته مى گويد: در جنگ جمل در حضور اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بودم كهمردى آمد و در حضور آن حضرت ايستاد و عرض ‍ كرد: اى اميرمؤ منان من مى بينم هم سپاهدشمن تكبير (الله اكبر مى گويد) و هم ما، هم آنهاتهليل (لا اله الا الله ) مى گويند و هم ما، هم آنها نماز مى خوانند و هم ما، بنابراين برچه اساس ما با سپاه دشمن (عايشه ، طلحه و زبير) جنگ كنيم ؟!
اصبغ بن نباته از امير المومنين نقل مى كند كه فرمود: سوگند به آن كسى كه محمد رابه حقيقت برانگيخته و خاندانش را گرامى داشته ، هيچ چيز از وردها و دعاها نيست كه شماآنها را بجوييد از براى محافظت مرض و از سوختن ، غرق شدن ، دزدى ، گمشده وگريختن چهارپايان ، مگر اين كه در قرآن است . هر كه خواهد از من بپرسد - تا به اوجواب گويم .
اصبغ بن نباته از ابن عباس روايت كرده كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: منظوراز آسمان در آيه منم ، و برجها امامان اهل بيت و عترت من هستند، كهاول آنها على عليه السلام و آخرشان مهدى عليه السلام و آنها دوازده تن مى باشند.(90)
علامه مجلسى رضوان الله عليه از زيد و صعصعة و اصبغ بن نباته و ديگران روايتكرده است كه به اسقف (عالم بزرگ نصارى ) در سرزمين ديلم فارس خبر دادند كه مردىهست كه ناقوس را تفسير مى كند (منظورشان حضرت على عليه السلام بود).
و به سندش از اصبغ بن نباته روايت نموده كه گفت : از اميرمؤ منان عليه السلام شنيدمكه مى فرمود: به خدا سوگند نه پدرم و نه جدم عبدالمطلب و نه هاشم و نه عبد منافهيچ كدام هرگز بتى نپرستيدند. گفتند: پس چه مى پرستيدند؟ فرمود: به سوى كعبهبنابر دين ابراهيم عليه السلام نماز مى گزاردند و به دين او تمسك داشتند. (1015)
پانزدهم : و نيز روايت كرده از على بن الحكم از جعفر بن سليمان الضبعى از سعد بنطريف از اصبغ بن نباته از سلمان فارسى كه گفت : خطبه اى خواندرسول خدا بر ما و فرمود: (اى گروه مردمان ! من رحلت كننده ام عنقريب و روانه شونده امبه مغيب . وصيت مى كنم شما را درباره عترت خود كه نيكويى كنيد با عترت من وبپرهيزيد از بدعت هربدعتى ، ضلالت است و لا محالهاهل ضلالت در جهنم اند.
شايد پس از مطالعه مطلب فوق در ذهن برخى از خوانندگن اينسوال مطرح شود كه از يك سو در نهج البلاغه مى خوانيم كه : ان الله فرض ‍ علىالائمهة الحق ان يقدروا انفسهم ضغفة الناس خداوندبر امامان حق واجب كرده است كهخود را همچون ضعيفترين مردم - در مسائل اقتصادى - قرار دهند(34) از سوئى ديگر درهمان كتاب شريف مى خوانيم كه : تمام پيغمبران به زخارفت دنيا بى اعتنا بودند(35)و در روايتى وارد شده است كه حضرت على ، عليه السلام به اصبغ بن نباته فرمود:پنج سال در كوفه حكومت كردم ، روزى كه وارد كوفه شدم با اين لباس و با اين مركبو با اين اساس جزئى وارد شدم ، اگر روزى كه برمى گردم غير از اينها داشه باشم ،فاننى من الخائنين .
8. (قاسم بن اصبغ بن نباته ) مى گويد: شخص زيبا و بسيار سفيدى از قبيله (بنىدارم ) كه شاهد قتل امام حسين عليه السلام بود، را ديدم كه سياه رو شده بود. به او گفتمبخاطر تغيير رنگ صورتت بزحمت تو را شناختم و گفت : مرد سفيدرويى از ياران حسينرا كه بر پيشانيش اثر سجده بود، كشته و سر او را بهمراه بردم .

420 - اصبغ بن نباته گويد: مردى به خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و عرض كرد: اى اميرمومنان ! همانا برخى از مردم معتقدند كه بنده در حالى كه مومن باشد نه زنامى كند نه دزدى و نه شراب مى نوشد و نه ربا مى خورد و نه خوبى را به حرام مى ريزد، پس اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: راست گفتى (زيرا) من همين حديث را ازرسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم و دليل بر درستى آن كتاب خداست ، و گاهى براى مومن حالاتى پيش مى آيد كه در آن حالات قصد مى كند كه مرتكب گناه شود پس روح قوت و توانايى او را بر اين كار جرات مى بخشد و روح شهوت آن كار را براى او زينت داده و زيبا جلوه مى دهد و روح بدن او را رهبرى مى كند تا آنكه به گناه تن در مى دهد پس زمانى كه با گناه تماس حاصل كرد از ايمانش كاسته مى شود از ايمان رها مى گردد و ايمانش باز نمى گردد مگر اينكه توبه كند كه اگر توبه كرد خداوند توبه اش را مى پذيرد و اگر به گناهكارى بازگشت خداوند او را به آتش دوزخ داخل مى كند.