اشراف زمانی
جملاتی از کاربرد کلمه اشراف زمانی
میکل آنجلو مریسی کاراواجو در سال ۱۵۷۱ در شهر کوچک لمباردی در شمال ایتالیا به دنیا آمد. پدرش فِرمُ مِریسی، مردی محترم بود که از خانه و باغِ یک اشرافزادهٔ محلی نگهداری میکرد. آنها نه فقیر بودند و نه ثروتمند. در بعضی منابع قید شده که پدر او معمار هم بود. اما زمانیکه کاراواجو ۵ سال داشت، پدر و پدربزرگ او هر دو در یک روز در اثر بیماری طاعون جان خود را از دست دادند. او در سن ۱۹ سالگی مادر خود را هم از دست داد به همین دلیل او و بقیه بچهها تصمیم گرفتند خانه و زندگی خود را ترک کنند.
«بعضی از کسانی که دربارهی سیاست مطالبی نوشتهاند به وجود سه نوع حکومت قائلند: حکومت یک تن (مونارشی)، حکومت اشراف (آریستوکراسی) و حکومت مردم (دموکراسی)، و معتقدند کسی که میخواهد شهری را بنیاد نهد باید یکی از آن اشکال را، که مناسبتر از همه میداند، انتخاب کند. عدهای دیگر از نویسندگان، که خردمندتر از گروه نخستند، برآنند که شش نوع حکومت وجود دارد که سه تا از آنها بسیار بدند و سه تای دیگر ذاتاً نیکند اما چنان در معرض انحطاطند که ممکن است مطلقاً مایهی بدبختی شوند. انواع خوب حکومت همان سه نوعی است که برشمردم، و انواع بد حکومتهایی هستند که در نتیجهی انحطاط انواع خوب پدید میآیند و هر یک از آنها به نوع اصلی خود بهقدری شبیه است که انتقال از یکی به دیگری بهآسانی صورت میپذیرد: مونارشی بهسهولت به حکومت تیرانی مبدل میگردد و آریستوکراسی به الیگارشی و دموکراسی به آنارشی. پس اگر بنیادگذار شهر یکی از آن سه نوع خوب را انتخاب کند، آن نوع تنها زمانی کوتاه برقرار میماند و هیچ وسیلهای برای ممانعت از تبدیل آن به ضد خود وجود ندارد، زیرا که در این مورد نوع خوب و بد بسیار شبیه همند.»
بالزاک در طول زندگی خود با زنان متعددی رابطهٔ عاشقانه برقرار کرد. تقریباً همهٔ این زنان الهامبخش شخصیتهای مؤنث رمانهای بالزاک هستند. از میان آنها میتوان به لور دو برنی (مادام دو مورسوف در زنبق دره)، دوشس دو کستری (دوشس دولانژه در اثری به همین نام)، کارولین مربوتی (دینا دو بودره در رمان ''الهه ناحیه'')، و کنتس ژیدوبونی ویسکونتی (لیدی دادلی در رمان زنبق دره) اشاره کرد. بالزاک از رابطهاش با مری دو فرنه صاحب دختری به نام مری کارولین شد و از میان زنانی که دلبستهشان شد، با کنتس اولین هانسکا همسر اشرافزادهای لهستانی که املاک وسیعی در روسیه داشت، رابطه افلاطونی و مکاتبهای ۱۷ سالهای برقرار کرد. این نامهها تحت عنوان نامه به بیگانه انتشار یافتهاست. هرچند کنتس هانسکا پس از مرگ شوهرش در ۱۸۴۱ از ازدواج با او سر باز زد، اما در ۱۸۵۰ زمانی که بالزاک سخت بیمار بود به ازدواج با او رضایت داد. چند ماه بعد بالزاک در پاریس درگذشت و در قبرستان پرلاشز به خاک سپرده شد.
گویش میدلند، از سدهٔ چهاردهم، یعنی زمانی که مناطق زیر پوشش این گویش، به مراکز توسعهٔ دانشگاهی، پیشرفت اقتصادی و زندگی اشرافی در انگلستان تبدیل شد، جای خود را به عنوان مهمترین گویش در این دوران، باز کرد و میدلند شرقی گویش مسلط شهر لندن شد. یکی از عواملی که موجب برتری مطلق این گویش شد؛ به گونهای که انگلیسی امروزی، کمابیش شکل تکاملیافتهٔ میدلند شرقی است، نفوذ این گویش به دستگاههای حکومتی و مکاتبههای دولتی است.
در زمان سلطنت گوستاو واسا در سده ۱۶ نخستین مجلس ملی سوئد متشکل از نمایندگانی از ۴ طبقه اشراف، روحانیون، طبقه متوسط و دهقانان گشایش یافت. طی قرون آتی، قوانین پیچیدهتری برای ریکسدگ وضع شده و به تدریج تعداد دستگاههای اجرائی افزایش یافت. قدرت مجلس ملی بهطور عمدهای تغییر یافته و از زمانی به زمان دیگر نسبت به سلطنت از جایگاه بینهایت سستی برخوردار بودهاست. این درحالیست که در دورة آزادی طی سده ۱۸، مجلس ملی جایگاه خود را بهبود بخشیده و نظام منسجمی پایهریزی شد. تا پیش از ۱۸۰۹ قدرت سلطنت و مجلس در یکدیگر ادغام بود، تا اینکه پس از سال ۱۸۰۹ دربار و سایر مراجع قدرت، استقلال یافتند. در سال ۱۸۶۵ مجلس دوگانهای جایگزین مجلس قبلی شد.
هوگو کاپه بلافاصله پس از تاجگذاری خود، شروع به تلاش برای تاجگذاری پسرش کرد. اندرو و.لوئی در ردیابی این خانواده مشاهده کردهاست که ابزار اساسی که از طریق آن کاپتیهای اولیه تاج و تخت را در خانواده خود نگه میداشتند، از طریق همراهی پسر ارشد بازمانده در خانواده سلطنتی در طول زندگی پدر بود. پدیدهای در این سلسله از پادشاهان که فاقد مشروعیت سلسلهای بودند.[یادداشت ۲]دلیل ادعایی هوگو کاپه این بود که او در حال برنامهریزی یک لشکرکشی علیه ارتشهای موروها بود که کنت بورل دوم بارسلون را آزار میدادند، تهاجمی که هرگز رخ نداد و برای ثبات کشور در صورتی که در سفر بمیرد، یک پادشاه جوان ضروری است. Rodulfus Glaber، با این حال، درخواست هوگو کاپه را به پیری و ناتوانی او در کنترل اشراف نسبت میدهد. سلسله در برابر ادعاهای قدرت انتخاباتی از جانب اشراف ضعیف بود. زمانی که هوگو کاپه پیشنهاد همراهی روبر را در تاج و تخت داد، اسقف اعظم آدالبرو از رنس ظاهراً نسبت به این موضوع خصومت داشت و به گفته ریچر از رنس، او به پادشاه پاسخ داد: "ما حق ایجاد دو پادشاه در همان سال را نداریم. (on n'a pas le droit de créer deux rois la même année). اعتقاد بر این است که گربرت اوریلاک (که خود نزدیک به بورل دوم و برای مدتی محافظ او بود) پس از آن به کمک هوگو کاپه آمد تا اسقف اعظم را متقاعد کند که به دلیل سفر هدفمند به این کشور، نیاز به همبستگی وجود دارد. به کنت بارسلونا کمک کرده و انتقال پایدار قدرت را تضمین کند. تحت فشار، اسقف اعظم آدالبرو سرانجام رضایت داد.
از زمان به روی کار آمدن آن به عنوان یک حکومت متمرکز، جامعه شیلا با آرایش خشکی از اشراف مشخص شده بود. شیلا دو طبقه و رده سلطنتی داشت: «خون مقدس» (سونگ گول) و «خون حقیقی» (جینگول). تا زمان سلطنت پادشاه موییل که اشرافیت به دو دسته اشراف «خون مقدس ” و «خون حقیقی» تقسیم میشدند، رده خون مقدس با اولویتی که برای به دست آوردن پادشاهی داشت متمایز شده بود. رده دیگری به نام ” طبقه رهبری» نیز وجود داشت که بزرگترین بوده و خود به شش سطح تقسیم میشد. این دوگانگی زمانی که ملکه جیندوک، آخرین فرمانروا از رده خون مقدس در سال ۶۵۴ فوت نمود، به پایان رسید. تعداد اشراف خون مقدس در حال کاهش بود زیرا سلطنت تنها به آنانی این عنوان را اعطا میکرد که والدینشان هر دو عنوان اجتماعی «خون مقدس» را داشته باشند در حالی که کودکانی که یکی از والدین آنها «خون مقدس» و دیگری در طبقه «خون حقیقی» بودند، تنها عنوان «خون حقیقی» را به دست میآوردند. همچنین راههای متعددی برای تنزل رتبه از ” خون مقدس” به ” خون حقیقی ” وجود داشت که باعث شد سقوط کل این سیستم را محتمل تر کند.
دفاع سرسختانه پادگان خاقان را برانگیخت و یاران سغدی خود را به خاطر این ادعا که «پنجاه الاغ در این (شهر) وجود دارد و پنج روز دیگر آن را می گیریم، سرزنش می کرد، اما اکنون پنج روز دو ماه شده است». در نهایت، خاقان مذاکرات را از سر گرفت و به دابوسیه یا سمرقند که هنوز در دست اعراب بود، رفتار امنی ارائه کرد. پادگان سواری را برای مشورت به سمرقند فرستاد و به او گفتند که دابوسیه را که نزدیکتر به کمرجه بود انتخاب کن. پس از پنجاه و هشت روز که به گفته طبری، پادگان «سی و پنج روز شتران خود را سیراب نکردند»، محاصره تمام شد. اعراب و تورگش هر کدام پنج گروگان را مبادله کردند که یکی از مهم ترین اشراف سلوک به نام کورسول بود. پس از کشتار متقابل اسیران در اوایل محاصره، بی اعتمادی اعراب به حدی بود که تا زمانی که خاقان و لشکریانش رفتند، حاضر به ترک نشدند و یک عرب با خنجر در دست پشت سر هر یک از گروگان های تورگش نشسته بود. زره نمی پوشید.
مناقشه قابل توجهی پیرامون ختنه اندام تناسلی زنان با سازمان بهداشت جهانی (WHO) و سایر سازمانهای بهداشتی که به نمایندگی از حقوق بشر در برابر این روشها مبارزه میکنند، همراه است. آنها اعلام کردهاند که این اقدام «تجاوزی به حقوق بشر دختران و زنان» است و «منعکس کننده نابرابری ریشه دار بین جنسیتها است». ختنه کردن اندام تناسلی زنان تقریباً در تمام تمدنهای بشری در یک مقطع زمانی وجود داشتهاست، که بیشتر به منظور کنترل رفتار جنسی، از جمله خودارضایی، دختران و زنان انجام میشود. این عمل در چندین کشور، به ویژه در آفریقا و تا حدودی در سایر نقاط خاورمیانه و جنوب شرق آسیا، بر روی دختران چند روزه تا اواسط نوجوانی، اغلب برای کاهش میل جنسی در تلاش برای حفظ پرده بکارت و باکرگی زنان انجام میشود. کمفورت موموه، اظهار داشت که ممکن است ختنه اندام تناسلی زنان «در مصر باستان به عنوان نشانه تمایز در میان اشراف انجام شده باشد». گزارشهایی که نشان میدهد آثاری از آلتدوزی در مومیاییهای مصری وجود دارد، موجود است.
هنگامی که فاکس گزارشهایی از انگلستان در مورد آزار و شکنجه مذهبی مداوم دریافت کرد، جزوه ای نوشت و از اشراف انگلیسی خواست تا از نفوذ خود بر ملکه برای توقف این دست اقدامات استفاده کنند. فاکس میترسید که این درخواست بی فایده باشد و البته ترس او درست بود. زمانی که ناکس در کتاب معروفش به نام «اولین انفجار شیپور علیه هنگ هیولایی زنان» به ملکه ماری حمله کرد، فاکس ظاهراً از «لحن بیادبانه» ناکس انتقاد کرد، اگرچه به نظر میرسد دوستی آنها همچنان بر جا بودهاست.