اش پختن

معنی کلمه اش پختن در لغت نامه دهخدا

اشپختن. [ اِ پ ُ ت َ ] ( مص ) شپوختن. رجوع به اشپوختن شود.

معنی کلمه اش پختن در فرهنگ فارسی

( آش پختن ) ( مصدر ) پختن و آماده کردن آش یا آش پختن برای کسی . توطئه ای برای او ترتیب دادن کسی را برای اذیت کردن وی برانگیختن : آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی .

جملاتی از کاربرد کلمه اش پختن

چغندر رسمى درشت و شيرين است و پخته آن را مى خورند و خام آن به مصرف تغذيه حيوانات علف خوار مى رسد، چغندر فرنگى پوست و مغزش ‍ سرخ رنگ است و چندان شيرين نيست و در پختن بعضى خوراك ها به كار مي رود چغنر قند كه آن را چغندر صنعتى هم مى گويند مخروطى شكل است و تا عمق سى سانتيمتر يا بيشتر در زمين فرو مى رود، پوست ومغزش سفيد و بطور متوسط از 14 تا 18 درصد داراى ماده قندى مى باشد و در كارخانه هايى قند سازى براى ساختن قند به كار مى رود.

طاجین تونسی با نوع مغربی آن کمی متفاوت است و از سبزیها و پیاز و سیب زمینی بیشتر استفاده می‌شود و بعد از پختن برگردانده می‌شود و دوطرف آن سرخ می‌گردد و در ظرف جداگانه سرو می‌شود.
آتش پروانه ی پر سوخته نیست بجز پختن سودای خام
پختن مواد غذایی به‌سیخ‌کشیده‌شده بر روی زغال داغ یا میله‌های برقی را باربیکیو یا کباب‌کردن سیخی می‌نامند.
گر سوختم از آتش سودات رواست خامی است که در پختن سودای تو نیست
بادنجان جزو غذاهای بسیاری از کشورها است. با توجه به بافت و حجم آن، گاهی اوقات به عنوان یک جایگزین گوشت در غذاهای گیاه‌خوران و دستورهای آشپزی آن‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد. با بادنجان می‌توان کوفته قلقلی بدون گوشت درست کرد که در پاستا، رول فرانسوی یا عنوان چاشنی کنار پیش‌غذا مصرف می‌شوند. گوشت میوه همانند گوجه‌فرنگی نرم است. دانه‌های زیادی دارد که همانند بقیهٔ قسمت‌های گیاه نرم و خوردنی هستند. پوست آن هم قابل‌خوردن است. بادنجان را می‌توان به شیوه‌های مختلفی مانند سرخ کردن، گریل کردن، کباب کردن، پختن روی گاز و به صورت شکم‌پر مصرف کرد.
دلم از پختن سودای وصال تو بسوخت تو من خام طمع بین که چه سودا دارم
سفال پخته شده ضدآب نیست اما زمانی که سطح بدنه آن قبل از پختن، کمی جلا و لعاب داده شود، تخلخل آن کاهش می‌یابد. لایه ای از لعاب می‌تواند نفوذپذیری را بیشتر کاهش دهد و آب‌بندی را افزایش دهد.

خلاصه بعد از چند روزى دكتر مريض ما را مرخص نمود و روز بروز بهبودى حاصل مي شد تا روز وعده ما رسيد، يعنى محرم روز هشتم محرمسال 1371. مشغول تهيه شام شديم . در ساعت 5/4 بعد از ظهر، وقتىمشغول پختن غذا بوديم ، يكى با روحيه اى ناراحت آمد و گفت : خانم شما پايش درد عجيبى گرفته است . من سراسيمه به منزل آمدم ، ديدم درست است اما چون من خودم را يكى ازنوكران اين خانواده هستم ، پيش ‍ خود گفتم امروز مى خواد يكى از مطالبى را كه خودگاهى در هئيت مى گويى برايت اتفاق بيفتد. به همسرم گفتم : شما ناراحت نباشيد، من مىروم تا بقيه غذا را آماده كنم .

(از پختن سودای سر زلف سیاهت حاصل همه این بود که خون در جگر افتاد)
خاص ازبرای پختن سودای وصل تست گر آتش دلست رهی را گر آب چشم
ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد سودای باده پختن، سودای خام باشد
خود چه پختند و از آن پختن چه رست سوخت در دیک و تبه کرداو نشست
رفیق گشته دو چشمش میان خوف و رجا برای پختن هر عاشقی که خام بود
جز پختن سودای سر زلف تو در سر دیگر هوس عاشق دلسوخته خام است
سنقر مرغی است شکاری از نوع چرغ (آشیانهٔ مرغ) گویند بسیار زیبا و قوی می‌باشد و پیوسته پادشاهان بدان شکار کنند (برهان قاطع). ساکنان محلی بر این باور هستند که این منطقه از شکارگاه‌های پادشاهان ساسانی بوده‌است و ممکن است این امر به نامگذاری شهرستان مرتبط باشد. گندم فراوانترین محصول کشاورزی این شهرستان می‌باشد که از گندم‌زارهای بسیار وسیع و زیبای گرداگرد مادیان‌کوه بدست می‌آید. اما مشهورترین محصول کشاورزی این شهرستان تخمهٔ آفتابگردان است که دارای عطر و طعم بسیار خوب و منحصربه‌فردی است. علت این مزیت نه تنها گونهٔ خاص آفتابگردان بلکه هنر بو دادن و پختن تخمه است که در اختیار تخمه‌پزی‌های این شهرستان است. اما فرش دست‌باف سنقر شهرت جهانی و قدمتی بالغ بر ۱۰۰ سال دارد و حتی دارای نمایشگاهی در شهر کلن آلمان تا چند سال پیش بوده‌است.
قُدماق قَمش (شیر تازه گوسفند تازه‌زا در بهار را در نی‌های سبز ریخته و در خاکستر آتش گرم می‌کنند؛ اصطلاحاً به پختن در آتش ملایم خاکستر «قُورما» گویند)

رسول خدا عليهم السلام در سفرى ، همانگونه كه اصحاب هر يك به كارى مشغول شدند، تهيه هيزم را براى پختن غذا تقبّل فرمودند و متذكر شدند

همچنین نفیسی از پختن آشی با نام «آش بیمار» یا «آش زین‌العابدین بیمار» یاد کرده‌است که در شب چهارشنبه‌سوری به نیت شفای بیماری در خانه پخته می‌شد و نحوه گردآوری مواد آن به مراسم قاشق‌زنی شبیه بود؛ به این ترتیب که فردی که قصد پختن این آش را داشت، ظرف مسینی برمی‌داشت و به در خانه همسایگان می‌رفت و با قاشق به ظرف می‌زد و با این کار بدون این که شناخته شود، از همسایه می‌خواست چیزی که برای پختن آش کاربرد دارد (مانند آرد یا حبوبات) یا مقداری پول در آن بیندازد. هرچه در ظرف ریخته می‌شد باید برای پختن آش به کار می‌رفت و اگر چیزی اضافه می‌ماند، به فقیران داده می‌شد. باور بر این بود که این آش قدرتی شفادهنده دارد. در خراسان مراسم مشابهی برگزار می‌شده‌است، با این تفاوت که لزومی به پختن آش وجود نداشت و هر نوع غذایی می‌شد با آن طبخ کرد. همچنین در خراسان اگر صاحبخانه خودش در خانه بیمار داشت یا کسی از اعضای آن خانه به سفر رفته بود، با گفتن «ناخوش داریم» یا «سفری داریم» از دادن مواد غذایی امتناع می‌کرد چون این کار را مایه نحوست می‌دانست.

پختن دیگ نیک خواهان را هر چه رخت سراست سوخته به