[ویکی فقه] استصحاب کلی قسم سوم استصحاب کلّی بعد از شک در تحقق بدل برای فرد مقطوع الارتفاع است. استصحاب کلی قسم سوم، استصحابی است که شک در بقای کلی در آن، ناشی از شک در تبادل افراد کلی باشد، مثل آن که شخص یقین دارد که، کلی انسان در ضمن یک فرد آن (زید) در خانه ای محقق گردیده است، سپس یقین می کند که زید از خانه بیرون آمده یعنی کلی در ضمن آن از بین رفته است ولی احتمال می دهد که فرد دیگری (عمرو) وارد خانه شده و کلی در ضمن آن محقق شده باشد؛ در این جا، کلی انسان استصحاب می شود. منشأ شک در این کلی این است که آیا فرد دیگری (عمرو) جایگزین فرد معلوم الارتفاع (زید) شده است یا نه. صور متصور در این استصحاب، پنج صورت متصور است: ← صورت اول در مورد جریان یا عدم جریان استصحاب کلی قسم سوم، نسبت به صورت های دیگر، اختلاف است:۱. برخی معتقدند استصحاب کلی، مطلقا جاری می شود، چه در صورت «احتمال معیت» و چه در صورت «احتمال تأخر بلافصل»؛۲. برخی بر این باورند که استصحاب کلی مطلقا جاری نمی شود؛۳. گروهی، در مسئله تفصیل داده وگفته اند: در جایی که «احتمال معیت» باشد، استصحاب کلی جاری است، ولی در جایی که احتمال تأخر بدون فاصله» باشد، این استصحاب، در هیچ یک از دو قسم آن جاری نیست؛۴. برخی، هم چون مرحوم «شیخ انصاری» معتقدند در فرض اول (احتمال معیت)، استصحاب کلی جاری است و در فرض دوم (احتمال تأخر)، در صورت شک در مصادیق، مثل وجود کلی در ضمن زید یا عمرو، استصحاب کلی جاری نمی گردد، اما در صورت شک در مراتب، استصحاب کلی جاری می شود.
جملاتی از کاربرد کلمه استصحاب کلی قسم سوم
توضيح اين كه بعضى از سنگها كه در دل كوه قرار دارد، با انفجارى كه در آن رخ مى دهد، نهى از آب از آن مى جوشد و سرازير مى گردد: (وإ نّ من الحجارة لما يتفجّر منه الا نهار). برخى ديگر در حدّ انفجار شكسته نمى شود، بلكه تنها شكافى برمى دارد و آب كمترى در حدّ چشمه از آن جارى مى شود: (وإ ن منها لمايشّقّق فيخرج منه الماء). قسم سوم از ترس و خشيت خدا سقوط و از جايى به جاى ديگر هبوط مى كند: (وإ نّ منها لما يهبط من خشية اللّه )؛ بنابراين ، آثار و بركاتى بر سنگ مترتب مى شود و اين گونه انفعال و تاءثّر در آن مشاهده مى شود؛ در حالى كه دل هاى بنى اسرائيل بر اثر اين كه پس از مشاهده آن همه آيات و بيّنات دوباره غافل شدند و از حقّ اعراض كردند، چنان سخت و قسّ شد كه راه هرگونه نفوذى را بر روى خود بست و ديگر مشاهده آيات و معجزات ، نه تنها تاءثيرى بر آنها نداشت ، بلكه بر سختى و قساوت آنها مى افزود.
نتيجه اينكه : روايات قسم سوم بيانگر اين است كه پوشاندن نام حضرت مهدى (عج )به خاطر امر تعبدى خاص نيست ، بلكه تنها به ملاك تقيه (با آن شرايطى كه دارد)، مى باشد.
عكس قسم سوم نيز در حالتقيه فرض دارد، زيرا انسان در اين حال دين را در باطن پذيرفته است گرچه در ظاهر،آن را نفى مى كند: (الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان ). (633) اين قسم در حقيقت جزومومنانند، چنانكه قسم سوم (منافقان ) نيز در حقيقت از كافرانند.
قسم سوم اين بحث آن است كه خواندن شما در چه موقعيت زمانى از مجلس قرار داشته باشدكه آيا نفر اول يا دوم يا آخر هستيد كه مى خوانيد. چه بسا در هر مقطع از مجلس ، آمادگى ومعنويت آن تفاوت مى كند و خستگى ها و كسالت ها باعث عدم آمادگى و پايين آمدن سطحمعنوى مجلس و همكارى كمتر مستمع مى گردد.
شده باشد و از كف خانه بلندتر باشد. و در آيه شريفه ، كنايه است از درجه عالى تربهشت ، و مراد از (صبر)، صبر بر طاعت خدا و بر ترك معصيت او است و اين دو قسمصبر همان است كه در آيات سابق نيز ذكر شده بود و ليكن اين دو صبر عادتا جداى ازصبر قسم سوم ، يعنى صبر در هنگام شدائد و مصائب نيست و قهرا كسى كه بر طاعت خداو بر ترك معصيت او صبر مى كند ممكن نيست در هنگام شدائد صبر نكند.
و اين قسم بحث يعنى بحث قسم سوم را ما در اين كتاب تعقيب مى كنيم ، در سابق خلاصهبحث را از نظر خواننده گذرانديم ، در اينجا براى توضيح بيشتر نظر خود را متوجهسخنانى مى سازيم كه ديگران عليه آنچه ما گفتيم درباره دلالت آيه بر مساءله نكاحمتعه و باب كردن آن دارند.
نكته لازم التذكرى است در موضوع غبطه كه غالبا مورد التفات نيست و آن اين است كهغبطه مباح يا مستحب در صورتى است كه منجر به بعضى از مراتب حسد نشود و غالبا درمورد غبطه اين مخاطره هست ؛ زيرا كسى كه تمنا مى نمايد رسيدن به نعمتى ،مثل آنچه به ديگرى رسيده بدون تمناى زوال آن از ديگرى يا اين است كه به آن آروز مىرسد يا نمى رسد و در صورتى كه نرسيد و از آن نعمت خود را محروم ديد، گاه مى شودكه در اين حال ميل نفسانيش به زوال آن نعمت از ديگرى ، مى شود تا اينكه با او برابرشود؛ زيرا بر نفس گران است كه ببيند ديگرى مقدم بر اوست و خود را فاقد ببيند وديگرى را واجد، پس ملحق مى شود به قسم سوم يا چهارم حسد ((نستجير باللّه ))و كمتركسى از اين مهلكه در امان است مگر كسى كه مهذب بوده و خداوند منت بر او گذاشته وريشه شجره خبيثه حب دنيا را از دلش بركنده باشد و او را به مقام رضا و تسليمرسانده باشد و چنين كسى البته در مقام مقدرات الهيه هيچ اعتراضى نخواهد داشت .
قسم سوم ، آن كه از هر دو طرف محدوديّت يافت مى شود؛ مانند فاعلِ ممكن و قابل مشخص كه محدود بودن هر دو طرف نيازى به توضيح ندارد.
الف : اقتراحى كه طبق پيشنهاد امت پيامبر پديد مى آيد، نظير ناقه صالح . ب : بر اثرمهر يا قهر مقطعى خداوند ظهور مى كند. ج : برهان و حجت نبوت كه همراه با اعزام پيامبربه او داده مى شود. آنچه در اين حديث آمده ناظر به قسم سوم معجزه است ودليل آن سهولت تشخيص اعجاز از رشته هاى علمى قريب يا غريب است ، زيرا اگر معجزههماهنگ با پيشرفته ترين رشته علمى قريب ، مانند پزشكى يا غريب ، مانند سحر نباشدتشخيص آن دشوار خواهد بود، ولى اگر كارشناسان ماهرى در رشته ويژه وجود داشتهباشند توان امتياز آن از دانشهاى عادى دشوار نيست .
قسم سوم بزرگى يا كوچكى مكان و يا باز بودن و بسته بودن محيط است كه خود بىتاءثير نيست . اگر مستمع صداى مداح را خوب دريافت نكند و يا مثلاً صداى بلندگو بهدليل بسته بودن محيط، بد باشد، موجب بى حوصلگى مستمع و در نهايت گوش ندادناو شده و كم كم و به همه سرايت مى كند و از معنويت مجلس تا حد بسيار زيادى كاسته مىشود.