[ویکی فقه] استدلال به مشابهت یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای از انواع محاکات به استدلال است. محاکات شعری یا به استدلال است یا به اشتمال؛ استدلال به این طریق است که از راه تشبیه بر شبیه دلیل بیاورند (از حال یک شبیه به حال شبیه دیگر دلالت شود) و اشتمال، این است که چیزی ذکر شود و خلاف آن منظور باشد. توضیح اصطلاح محاکات شعری به استدلال چند نوع است: یا به محاکات مطابق است یا به غیر مطابق (چه ممکن و چه محال)، یا به تذکر (مثل: استدلال به خانه برای دوست) و یا به مشابهت است. استدلال به مشابهت مثل: استدلال به شراب برای آب، یعنی شراب را ببینند و از آب یاد کنند.
جملاتی از کاربرد کلمه استدلال به مشابهت
و با استدلال به آيه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا، قائل به عصمتاهل بيت (عليهم السلام ) بوده ، آنها را از آلودگى به هر گناه و معصيتى پاك و معصوممى دانند، و در سيره و روش آنها دليل مى آورند كه تاريخ هيچگونهعمل مخالفت عصمت از ايشان ثبت نكرده است و حال آنكه قلم در كف دوستان و هوادارانشاننبوده است .
استدلال به آيه (و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله ) بر عصمت انبياء
صاحبان اين اقوال هر يك براى گفته خود استدلال به آياتى متناسب با آن كرده اند، چونبعضى از آيات هستند كه مناسب با يكى از اين اوقات و منطبق با آن مى شود، البته گاهىبه وجوه عقليه اى كه براى خود تركيب و تلفيق كرده انداستدلال نموده اند.
در مباحث گذشته طرح احتجاج قرآن كريم براى ابطال دعاوى يهودان اسرائيلى به صورت قياس استثنايى ارائه شد. آيات مورد بحث نيز از همين سنخ است ؛ زيرا مقدّم آن : إ ن كانت لكم الدار الا خرة خالصة من دون الناس و تالى آن (فتمنوا الموت ) است ؛ چون مقصود از اين تمنّى امر فقهى محض نيست ، بلكه استدلال به تلازم بين اختصاص بهشت به گروهى خاص و علاقه آن گروه به رفتن به آن اجى رفيه و اَمْن است و جمله (و لن يتمنَّوه اءبداً) به مثابه استثناى نقيض تالى است كه مستلزم نقيض مقدم و ابطال دعوى اختصاص است و جمله (بما قدمت ...) و جمله (... اءحرص الناس ...)، دو سند براى بطلان تالى خواهد بود؛ پس تالى شرطيه به دو دليل باطل و مقدم آن نيز باطل است .
اولا استدلال به آيه بر وجوب محبت فرع بر اين است كه آيه را به معنى محبتخويشاوندان پيامبر بدانيم ، در حالى كه جمع كثيرى از مفسران اين تفسير را نپذيرفتهاند، و گفته اند اين مناسب مقام نبوت نيست ، زيرا پيامبر را متهم مى سازد، چه اينكه شبيهكار دنياپرستانى است كه فعاليتهائى را شروع مى كنند، سپس منافعى در برابر آنبراى فرزندان و بستگان خود مطالبه مى نمايند بعلاوه با آيه و ما تسئلهم عليه من اجر(تو پاداشى از آنها مطالبه نمى كنى ) (يوسف - 104) منافات دارد.
و استدلال به تحقق تصديق بر تحقق تصورقبل از آن ، قوى ترين استدلالى است كه ممكن است اقامه شود بر اينكه خداى تعالى بهوجهى قابل درك و به تصورى صحيح قابل تصور است هر چند كه به حقيقت و كنهشقابل درك نيست و محال است احاطه علمى به وى يافت .
سبب اين حجاب فاصله ى شدت نورانيت قرآن و ضعف عقل هاى مردمى است كه نهايت بهره ى ايشان از قرآن ، تدبر در آن است و از به سخن در آوردن قرآن كه در گرو طهارت است ، بهره اى ندارند. زيرا ظاهر قرآن زيبا و منظم است و با تدبر فهميده مى شود، ولى باطنش عميق و دور از دسترس است ؛ مگر اين كه قرآن را به سخن در آورد. با اين حال ، عمق باطن آن از تدبر در ظاهر زيبايش و استدلال به آن مانع نمى شود. امير المؤ منين عليه السلام مى فرمايد: اى پرسشگرى كه از صفات خداوند پرسيدى ، بنگر به آنچه قرآن از صفات خداوند والا به تو مى نماياند؛ به آن اقتدا كن و از نور هدايتش بهره جو؛ فانظر اءيها السائل ، فما دلك القرآن عليه من صفته تعالى فائتم به و استضى ء بنور هدايته . (218) چون اقتدا به معانى قرآن نشانه ى حجيت ظاهر آن و نيز امكان تدبر در آن استنباط ظواهر آن از قرآن است .
جواب اين شبهه آن است كه : (اكابر علماى ايشان در اين مقام و نظاير آن چند مسلك پيشگرفتند كه راه خيال استدلال به آنها و دلالت كردن آن اخبار را بر مذهب اماميّه بر ديگرانمسدود كردند:
بر استدلال به اين حديث در رابطه دلالتش بر حجيّت حكم حاكماشكال ديگرى شده است (439) و آن وجود اجمال (نامفهومى ) در متن آن است و بايد در اينگونه احاديث ، متيقّن از آن را در نظر گرفت و آن در حديث مزبور عبارت است از اينكهبگوييم منظور مطالبى است كه راه حلّ آن منحصراً به دست فقيه مى باشد؛ زيرا راه حلّديگرى وجود ندارد و آن منحصر به فتوا و قضاوت است ؛ زيرا جز فقيه صلاحيت فتوادادن و قضاوت مبتنى بر اصول فتوايى را ندارد و امّا در ثبوت موضوعات غير قضائىنياز به فقيه نيست و مى توان آن را از راه امارات شرعيه مانند: شهادت عدلين و شهرت وامثال آن به دست آورد و در فرض نبود امارات بايد رجوع بهاصول عمليه نمود.
مهمترين اعتقاد خوارج اين است كه مرتكب كبيره كافر است . اين اعتقاد هر چند در گام نخستبراى توجيه خروج بر امام مسلمين به صورت ساده و ابتدايى ابراز شد، اما به تدريجديگر خوارج با استدلال به آيات و احاديث رنگ كاملا كلامى و مذهبى بدان دادند و همين كارباعث شد تا خوارج به عنوان يك فرقه مذهبى درآيند.