ازهری محمد بن احمد

معنی کلمه ازهری محمد بن احمد در دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] «ابومنصور محمد بن احمد بن طلحة بن نوح بن الازهر» مشهور به الازهری، لغت شناس، ادیب، فقیه و مفسر شافعی در سال 282ق در هرات زاده شد. وی نزد مشاهیر علم و ادب آن شهر دانش آموخت. با آنکه منابع کهن او را شافعی مذهب می خوانند، ولی برخی از محققان معاصر بدلیل پاره ای از عبارات او در تهذیب، از جمله دشنامی را که وی به عبیدالله بن زیاد داده است، دال بر تشیع یا گرایش او به تشیع دانسته اند. اگرچه در فقه و تفسیر تبحر داشت، ولی آنچه مایه ی اصلی شهرت اوست، گردآوری و تدوین یکی از مهم ترین قاموسهای زبان عربی «تهذیب اللغة» است.
ازهری در سال 312ق به قصد زیارت خانه خدا راهی مکه مکرمه شد. گروهی از قرمطیان در ریگزار هبیر واقع در عربستان بر کاروانی از حجاج که از مکه باز می گشت، تاختند. بسیاری از کاروانیان را کشتند، یا اسیر کردند و جمعی از آنان نیز بر اثر تشنگی و گرسنگی از میان رفتند. ازهری نیز که در میان کاروانیان بود، اسیر شد و چندی در میان گروه هایی از مهاجمان که از طوایف هوازن و تمیم و اسد بودند، به سر برد. خود در مقدمه تهذیب این مطالب را ذکر کرده است، و گفته است که پس از حمله و تقسیم غنایم، به دست گروهی از عرب های بادیه نشین افتاده که ذوق و قریحه ی بدوی داشته اند و به ندرت در کلامشان لحن یا خطای فاحشی راه یافته بود و از لهجه سالم و دست نخورده ای برخودار بودند، لذا معاشرت با آنها را غنیمت شمرده و از آنها در انتخاب کلمات فصیح و صحیح بهره برده است.
به درستی نمی دانیم که او کی و چگونه از اسارت رهایی یافته است. آنچه منابع دراین باره آورده اند، تنها شامل اشاره هایی مبهم است به اینکه چگونه وی در جستجوی لغت به سرزمینهای عرب سفر کرده، یا چگونه به بغداد رفته است؛ ولی در نقل این روایات، هیچ گاه ترتیب تاریخ مراعات نشده است. به هر حال، وی ظاهراً اندکی پیش یا پس از اسارت به بغداد سفر و با ابن درید نیز دیدار کرد. ولی رفتار ابن درید مایه ناخشنودی و سپس انتقاد شدید ازهری از او شد و اقامت او در بغداد ظاهراً به درازا نکشید و چندی بعد به هرات بازگشته و به تدوین لغت نامه ی خود پرداخته است. او تا پایان عمر در هرات زیسته و در همان شهر در سال 370ق درگذشته است.
1- ابراهیم بن محمد بن عرفة نفطویه
2- ابوبکر محمد بن سری بن سهل، معروف به ابن سراج

جملاتی از کاربرد کلمه ازهری محمد بن احمد

حضرت على عليه السلام فرياد مى زد كه خود را به (شتر) رسانيد و آن را پى كنيد؛كه آن شيطان است و تا كشته نشود مردم متفرق نمى شوند.اول محمد بن حنفيه قصد (شتر) كرد ولى كارى از پيش نبرد. امام حسن عليه السلام جلورفت و نيزه اى بر حيوان زد و برگشت . مالك اشتر خود را به (عسكر) رسانيد و يكپايش را قطع كرد. يكى از لشكريان عايشه شانه خود را زير ران شتر قرار داد كه زمينگير نشود. مالك او را هم كشت . شتر تا مدتى روى سه پا ايستاده بود. على عليه السلامفرمود: از شياطين زير شتر را گرفته پايش را بزنيد. وقتى (عسكر) را كشتند، مردممتفرق شدند و جنگ خاتمه يافت .(484)
20 - پس از شهادت امام على النقى ، گروهى پيرو فردى به نام محمد بن نصير نميرىگرويدند. وى خود را ابتدا پيامبر جديد معرفى كرد. او از ياران و اصحاب امام جواد و امامعلى النقى و حتى امام حسن عسكرى قلمداد شده است . گويند محمد بن نصير ادعاى بابيتكرد. (ابوجعفر محمد بن عثمان ، نايب خاص حضرت بقية الله (عج ) وى را لعن نمود. اينفرقه را (نصيريه ) نيز گويند. اين فرقهقائل به (حلول ) بود و معتقد بودند كه (خداوند) در (امامان )حلول كرده است .

اين گفتارها تمام فاسد است ... محمد بن حنيفه ، در مدينه منوره و برخى گفته اند در طايف وفات كرده است .

و چون اميرالمؤ منين عليه السلام خواست رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم راغسل دهد، فضل بن عباس را طلبيد كه آب به دست او دهد، و چشمانفضل را با پارچه اى بست ، آنگاه پيراهن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را از يقهتا ناف پاره نمود و او را غسل داده ، حنوط نمود و در كفن پيچيد، و چون از كارغسل و كفن فراغت جست ، به تنهايى بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نمازخواند.(649) ابن سعد چندين روايت ذكر ميكند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رادر پيراهن خود غسل دادند.(650) و نيز محمد بن جرير طبرى مى نويسد: چون خواستندپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را غسل دهند، اختلاف كردند، كه آيا او را همانندمردگان خود برهنه نمائيم ، و يا با پيراهن او راغسل دهيم ، در اين حال بودند كه همگى دچار چرت زدگى شده بخواب رفتند، در اينحال از گوشه خانه كسى كه معلوم نشد كيست آواز برداشت : كه پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم را بشوئيد در حالى كه پيراهن بر تن دارد، عايشه گفت : برخاستند و پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم را از روى پيراهنغسل دادند.(651)
نامه اى است از حسين بن على به محمد بن على و ديگر بنى هاشم . اما بعد،مثل اين كه دنيا اصلا وجود نداشته و آخرت هميشگى و دائم بوده و هست .
(عن محمد بن على قال : قال على عليهماالسلام : قيمةكل امرءٍ ما يحسنه . (618) )
ثواب باز گذاشتن چشمان بهنگام وضو   حديث : 1 حدثنى محمد بن الحسن رضى الله عنهقال حدثنى محمد بن الحسن الصفار عن العباس بن معروف عن ابى همام عن محمد بن سعدىبن غزوآن عن السكونى عن ابن جريح عن عطاء عن ابن عباسقال قال رسول الله صلى الله عليه و آله افتحوا عيونكم عند الوضو لعلها لاترى نارجهنم .
ج - محمد بن الحنفيه فرزند برومند امير، مشهور است و شرح حالش در همه كتابهاىرجال و حديث و سيره نوشته شده است . آيا در جايى ، جز در كتابهاىملل و نحل ، كسى گفته است : محمد بن الحنفيه لقبش كيسان بوده است !؟
در اين روز، در حدود سنه 323، (ابوجعفر محمد بن على شلمغانى ) معروف به (ابنابى الغراقر) را بامر (راضى بالله ) بكشتند و بدنش را در بغداد بدار كشيدند واو يكى از آن چند نفر است كه كذبا على الله ادعاى با بيت و وكالت (اما عصر) عليهالسلام مينمودند و مقالات شنيعه از ايشان ناشى شد و توقيع شريف به لعن و برائت ازايشان بيرون آمد و (شلمغانى ) در اول امر بر استقامت بود لكن در آخر كار حسد بردبر جناب (شيخ ابوالقاسم حسين بن روح ) نائب سوم (امام عصر) و مرتد شد وجناب شيخ لعن او را فاش كرد و تمام شيعه را امر كرد بلعن او.